مشاهداتم از نسل های جدید هشتاد و نودی، آن است که اکثراً ناراضی هستند و از آن جالبتر، کمتر کنش و واکنشی است که بتواند آنها را راضی کند یا برای مدت زمانی نسبتاً پایدار رضایت داشته باشند. در واقع دچار یک نوع ملول بودن پایدار هستند.

اگر این مشاهده من، بویی از حقیقت داشته باشد میتوان برای آن فرضیه ها و استدلال هایی آورد و اهل علم برای آن دلیل بیاورند. من نیز تلاش کردم دلیلی برای آن فرضیه کنم.

 معتقدم یکی از دلایل این نوع ملول شدن این نسل بغیر از سیاست و حاکمیت و تضاد نسلی و ... این است که کمتر اهل سپاسگزاری هستند.

 دستت درد نکنه، مرسی، تشکر، سپاسگزارم، واژه های است که کمتر در دهان این نسل می‌چرخد.

در واقع در این گمانم که این واژه ها، کارکرد های عجیب و پهن گستری دارند که یکی از آنها، فروتنی و تواضع است. فردی که این واژه ها را بیشتر بکار میبرد احتمالأ از فروتنی بیشتری برخوردار باشد و چون فروتن شدی، بسیار از اعمال و رفتار و کرداری که دیگران، آن را وظیفه تلقی می‌کردند فرد فروتن شده آن را لطف می‌بیند و هر لطفی در حق کسی وجد آفرین است و ملال زُدا. مثلِ مصرع خیال ِ آب روشن که به تشنگان نُمایی آقای سعدی که هنوز تازه و تر میزند.

 

 اما به فرض صحت این مشاهده و فرضیه چرا این نسل این واژه ها را کمتر بکار می‌برند؟ و چون این می‌شود حس نارضایتی افزون تر میشود و چون این شد ملال قلمرو بزرگترین از وجود را فتح میکند؟

پاسخ به آن را اما در نسل های جدید نمی‌بینم که در نسل قدیم تر و والدین آنها شاید دید. در خانواده، فرهنگ دستت درد نکنه، ممنون، تشکر، سپاسگزارم کمتر بروز و ظهور مییابد و اگر هم این واژه ها دست به دست میشود سر موضوعات تکرار شونده است و سرسری و بی حوصله.

 در واقع برای تشکر هایمان روایتی نداریم. بیشتر ماشینی و رباتیک گونه بعد از صرف غذا یا برداشتن میوه از ظرفی که جلوی تو آمده است با یک عبارت سرسری مرسی عبور می‌کنیم.

 اجازه بدید این جمله را که خیلی دوست داشتم تکرار کنم: برای تشکرهایمان روایتی نداریم.

و این جمله یعنی چه؟ با ذکر مثال این پرسش را پاسخ میدهم. اینکه مادر خانواده مثلا سوپی طبخ کرده است. پدر خانواده می‌تواند روایت را با پرسش از عطرها و طعم ها و حس های درونیش ابراز کند و سپس تشکر را چاشنی آن کرده و از خوشمزگی آن تعریف کند و از حسی که به او بخشیده بگوید، بهم خیلی چسبید. مادر خانواده از خریدی که پدر خانواده کرده و به منزل آورده تشکر کند و بیان کند با این بیداد گرانی زحماتت را دیده ام و تشکر میکنم و ممنونم در زندگی ما هستی. از لبخندی که مادر خانه کنج لبش می‌کارد، پدر خانواده تشکر کند و بوسه ای بر آن زند، اگر جلو فرزندان هنوز توانایی این کار را ندارد بر گونه اش، که در این روزگار سخت، در این آلودگی ها، خبرهای بد، ترافیک و.. تو هنوز ما را مهمان شکوفه‌خند خود می‌کنی.

از آب دادن گلها، شستن ظرف ها، رانندگی، تمیزی ها، مرتب کردن ها، و... با بیان دقیق تر آنها و حس کلی که از این موضوع گرفته است تشکر کنی.

 در واقع جزییات و تغییرات را ببینی و آنها را بیان کنی و تشکر

 از کسی که تا کمر خمر شده که میوه برای ما بگیرد با یک عبارت خشک و خالی مرسی عبور نکنی، دل نگران کمر تاشده و سلامتی اش شوی و ابراز کنی و حتی عملی در جهت آن داشته باشی، مثلا سریعتر میوه برداری و تشکر کنی.

 احتمالأ اکنون معنای آن پرسش را توانسته باشم مفهوم کنم.

 برای سپاسگزارهایمان روایت داشته باشم.

 اما این سپاسگزاری های تکرار شوند و این دقیق شدن بر جزییات، مثلا سپاسگزاری از لبخند بر چهره، دقیقاً چیست؟

 این‌جا پاسخ مختصری میدهم و بیشتر شما را ارجاع میدهم به فایل صوتی زیرین.

در این سپاسگزاری و تشکر که با روایتی هرچند حداقلی همراه است، ما دیگری را لمس کرده ایم. دیگری را به وسیله زبان، ابراز کرده ایم. دیگری را دیده ایم.

 و چون دیگری دیده شد، دیگر فرصت جولان من نیست و چون جولان نداد کمتر فرصت ملال و نارضایتی رُخ میدهد.

 

https://t.me/parrchenan