شما اگر یک دختر هجده ساله باشی، میتوانی به هر آن کجا که میخواهی بروی. از شاه عبدالعظیم تا مشهد و شیراز و کیش تا ترکیه و مالزی و اروپا.

 بستگی به توان مالی و روانی ات دارد. اما همین که ازدواج کنی، داستان فرق میکند. توی زن اجازه خروج از کشور نداری باید همچون دوران مدرسه که اجازه ولی برای اردو لازم بود را اینبار از همسرت بگیری!!!

کراهت و کاریکاتور بودن این ماجرا خود گویاست و نیازی به تشریح ندارد.

 ای کاش این شرع خوانش شده بوسیله ماندگان تاریخی بازمانده از سنت اعراب، پایش را از بیخ گلوی مرد ایرانی برمیداشت و این مقدار وظیفه و اجازه های منوط به او را بر او حناق نمی‌کرد.

 

 واقعاً نمیدانم چرا زن برای خارج شدن از خانه اش، از شهرش و سفر رفتن در مرزهای ملی که این مرزها نهایتاً سابقه ای دویست ساله دارد، نیاز به اذن همسر ندارد اما برای خارج شدن از مرزهای ملی نیاز به رخصت همسر دارد. این نکته کاریکاتوری را از کجا شرع استخراج کرده اند؟

 

 آیا همین یک قانون کافی نیست که زنی به خاطر حریت و آزادی که دارد و با ازدواج از آن سلب می‌شود از خیر ازدواج بگذرد؟

 آیا همین یک قانون کافی نیست که اختلافات خانوادگی را بین مرد و زن ایجاد و یا به آن دامن بزند؟

آیا میتوان این برداشت را با استدلال به این قانون داشت که مرد، زن را خریده است و برای سفرهای فرا ملی نیازمند و رخصت از صاحب خودش است؟

دختر و پسر تا سن هجده سالگی نیازمند اذن ولی هستند چرا که قانون معتقد است که قوه تمیز را هنوز بدست نیاورده اند. اما بعد از هجده سالگی قانون گذار معتقد است این قوه حاصل شده است و اگر از زنی به واسطه ازدواج ممنوع الخروج شود در واقع تفسیر و داستانی دگر دارد که باید از قانون گذار پرسید  

پی نوشت:

این داستان را زاویه ای دگر نیز دارد و آن وظایف بیهوده ای است که نابخردانه و الکی بر گرده مرد انداخته میشود.

 

 

https://t.me/parrchenan