مرگ، شر است
اوایل کارم در بهزیستی بود و یکی از بچه ها خودکشی کرد و در نهایت بیمارستان و روند درمانش را آغاز کردم. روزی پس از ترخیص از بیمارستان پرسید، چرا نباید خودم را بکشم؟
گذشت و همین سئوال او داستان زندگی مرا هم تغییر داد و روند مطالعاتی ام را نیز هم. در ۱۲۳ مشغول بودم و یک چرا در ذهنم بود. چرا ۱۲۳ به معنای ساختاری در جهان پست مدرن و بطبع آن در ایران ساخته شده است؟ جنس پاسخ ها تقریباً همه ، از جنس عمل بود و ته آنها به این میرسید که تا مشکلات جامعه کم یا متوقف یا کنترل شود. اما این پاسخ واقعی نبود. پاسخی بود که نتیجه عمل بود و من به دنبال سرِ خط بودم و نه ته آن. در واقع جنس پاسخ از فلسفه یا فلسفیدن برمیخواست.
این چند صباح درگیر کتابی* از هانا آرنت هستم که در یک پست، قسمتی از آن را بیان کردم. کتابیست فلسفی و روند خواندن آن کند است. اواخر شب بود که یکی از شخصیت های معرفی شده در کتاب را میخواندم که اتفاقاً دلچسبم نبود، اما با تکه ای از کلامش روبرو شدم که گویی گنج خود را یافته ام. پاسخ سوالم را. دیده اید آدمی همین که ذهنش به دنبال چیزی باشد، مثلا چوبی برای آتش زدن، نگاهش به پیرامونش تغییر میکند و چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبیند. و من پاسخم را یافتم. البته که این نگاه و نظر من و پردازش داستان یا قصه از جانب خودم می باشد و نمیدانم درست یا نادرست است و به همین دلیل در اینجا می آورم تا محل بحثی باشد و بتوانم اگر گفتگویی پیرامون آن صورت پذیرفت، به پاسخ درست یا بهتر برسم.
باری
هانا آرنت، پیرامون نظریههای هرمان بروخ توضیح میداد که من جمله ای از آن را قاپیدم:
« ارزش، به معنای فائق آمدن بر مرگ است... می دانیم که مرگ، شر مطلق شر اعلا است. می توانیم بگوییم که کشتن مطلقاً شر است اگر رذالت در شر لنگر نینداخته بود دیگر به سادگی معیاری نبود که بتوانیم آن را بسنجیم»
و پاسخم را یافتم. انسان مدرن، بعد از جنگ جهانی دوم، عیار خود را عوض کرد. عیار نژاد، رنگ، پوست، ملیت، جنسیت، توانایی آن را داشت که به ضد مدرنیته به مرگ مدرنیته بینجامد. که جنگ جهانی دوم همین بود. فاشیسم از دل مدرنیته برخاستو با دانش و معیار و همه ابزاری که مدرنیته در اختیار او قرار داده بود فجیع ترین اتفاقات را رغم زد بعد از مرگ خدا ( به تعبیر نیچه) معیار و عیار، خوب - بد، اخلاقی_ غیر اخلاقی ، همه بر هم خورده بود و عیارهای تا پیش از جنگ جهانی دوم نتوانسته بود مدرنیته و صاحبان اروپایی آن را نجات دهد و هر چه که برای خود و حاکمیت خود در خارج از اروپا ساخته بودند عینک بر ضد خودشان تبدیل شده بود. حال عیار باید تغییر کند و عیار چیست؟ مرگ شر است و شر مطلق کشتن( خود یا دیگری) است. با این استاندارد جدید، انسان و مدرنیته تغییری ماهوی کردند. قوانین اعدام تغییر کرد، خود کشی امری مهم و مخالف این استاندار، تبدیل شد به طبع آن پزشکی، روانشناسی، آموزش و پرورش تغییر کردند تا مرگ آدمی را تا میتوانند به عقب بی اندازند. چرا که مرگ شر است.
داستانی هست بدین صورت که فضانوردان ، یک مشکل داشتند و آن نوشتن بود، بدلیل نبود جاذبه، جوهر خودکار امکان چسبیدن به کاغذ را نمی یافت. آمریکایی ها هزینه ای بسیار کردند و خودکاری ساختند که بتواند بنویسد. اما شوروی، زرنگی کرد، با مداد نوشت. چون مداد مشکل خودکار را نداشت. در ظاهر قضیه شوروی برگ برنده ماجرا را داشت اما در واقع تکنولوژی و استاندارد آمریکایی ها بواسطه همین موضوع رشد کرده بود.
تغییر عیار نیز چنین حالتی را در خود نهفته دارد. سطح استاندار را بسیار کیفی و سختگیرانه میکند.
همین موضوع را اگر با ادیان سامی بنگریم مانند جهاد، مردن در راه خدا، قربانی شدن به خاطر مردم( کلام مسیحیت)، مقایسه کنیم، تفاوت را بسیار می بینم. آن وقت است که تعداد تلفات نظامی بسیار مهم میشود. مرگ و میر ناشی از تصادفات، بیماری ها و... نیز هم. چرا؟ چون عیار و استانداری داریم: شر، مرگ است.
و با همین استاندار، قوانین، اجرائیات، اکتشافات و اختراعات، آموزش و پرورش تغییرات بنیادین میکند.
آن وقت است که مرگ، شر است برای انسان اعتبار پیدا میکند. انسان به معنای همه انسان و تامین اجتماعی، بیمه، بیمه بیکاری،... و در معنای کل، توجه به طبقه فرودست مهم میشود. چرا که اگر مرگ شر است،برای او عیار و ملاک نباشد، بی واسطه یا بی واسطه با صاحبان سرمایه و قدرت و مدرنیته دچار اصطکاک خواهند شد. برای بیان دلیل و کوتاه کردن سخن، شما را به فیلم جوکر و انگل که هر دو اسکار ۲۰۲۰ را گرفتند ارجاع میدهم.
مرگ شر است، تغییر کیفیت زندگی فرو دست نیز مهم میشود و تلاشی مضاعف برای او از جانب سرمایه، انجام میگیرد تا مرگ به تاخیر برسد. برای همین، بزرگترین کوچ انسان های فقیر به سطح متوسط زندگی با بیش از صد میلیون نفر در چین به وقوع پیوست. حساب کنید اگر در جریان کرونا، چین توان کنترل آن را نداشت، چه تعداد از سرمایه دار
و طبقه فرادست و حاکم ، ممکن بود جانشان را از دست بدهند ( مقایسه کنید با ایران). قرنطینه کردن هشتاد میلیون آدم، نیاز به تکنولوژی، پول، اقتدار، مدرن بودن، مدرن فکر کردن، دارد تا مردم از گرسنگی نمیرند، تا سر به شورش مگذارند. تا به سخن حاکمیت عمل کنند و...( مقایسه کنید با ایران) و چین با همان معیار شر مرگ است به این نقطه رسید. و دقیقاً فیلم هایی چون جوکر و انگل برای همین ساخته و جایزه گرفتند که ظاهراً این امر این استاندارد برای عده ای از مردمان مدرنیته کم رنگ شده و باعث ظهور مردان پان ملی و دست راستی در جهان شده است. از ترامپ تا نخست وزیر هند و برزیل. و به مردمان مدرن یاد آور میشود که دموکراسی یکی از میوه های مدرنیته است که با کم رنگ شدند استاندار مرگ شر است خود شما هم در معرض خطر خواهید بود.
به نظر من یکی از دلایل کم رنگ شدن این استاندارد، (شر مرگ است_ شر اعلا کشتن است)، فاصله گرفتن زمانی از کشتارهای بزرگ ، بخصوص، جنگ جهانی دوم است. همین که از نظر تکنیکال بزرگترین خطر برای انسان هنوز بمب های اتمی است ولی در نگاه عامه این کم رنگ شده است، این حدس را تقویت میکند. در واقع حدس میزنم نگاه مردم از استاندار مرگ شر است به مرحله ای دیگر تغییر پیدا کرده است و آن این است: درد شر است. چرا چنین حدسی میزنم؟ به دلیل قانونی شدن و منطقی شدن مرگ خود خواسته یا اُتانازی یا بهمرگی. بهمرگی با این عیار هم خوان نیست و شاید نگاه مردم جهان و رویکرد آنها به حاکمیت راستگرا نیز در این استاندار جدید که تازه در حال تکوین و رشد و نمو است بتوان بررسی کرد؛ درد شر است و درد من، درد کشور من و کاهش آن از همه چیز مهمتر است.
شاید ظهور ترامپ و قانونی شدن اتانازی و سهل و ساده شدن قوانین سقط جنین، با این که این دو، حتی مخالف و دشمن هم هستند از یک آبشخور تغذیه میشوند.
پاسخ سوالم را احتمالا یافته ام و حسی از رضایت چهره ام را فرا گرفته است.
چرا سازمانی جهت جلوگیری از خودکشی در دنیای مدرنیته درست شد؟
چون شر، مرگ است و شر اعلا، کشتن است.
پی نوشت:
*انسان در عصر ظلمت
نوشته هانا آرنت
@parrchenan