قله کولکچال از مسیر تپه آجودانی(کاشانک)

 هفته پیش یک برنامه یک روزه از تپه آجودانی به مقصد قله کولک چال  را انجام دادیم.

 از روبه روی موزه دارآباد به سمت کوه حرکت کردیم .(کوچه کوهپایه) یک جاده ای ساخته اند که ظاهراً برای درختکاری منطقه استفاده شود!!

کلن یک پارادوکس عجیبی حاکم است در این کار، یک رفتار غیر محیط زیستی انجام می دهند که محیط زیستی خلق کنند!!!

این جاده به باغچه خلیل می رسد، حیف برای باغچه خلیل باید از چال مگس می گذشتی و از آن رودخانه زیرش. الان آب و چال مگس و همه اینها تمام شد.

مسیر مه آلود بود و اگر تجربه محمود نبود به بی راهه می رفتیم

برف سنگینی باریده بود و حسابی غافلگیر شده بودم ، یک برف کوبی سنگین کردیم

 ساعت 7.25 از کوچه کوهپایه شروع کردیم و ساعت 2.15 قله بودیم.( باید بر روی یال بروید و از آنجا به سمت گردنه، یک قسمت کوتاه درگیری با سنگ هم وجود دارد) هوا بسیار دل انگیز بود و بازی ابر و آفتاب آن را دل انگیز تر کرده بود. و افسوسی که چرا دوربین نبرده بودم تا شما را هم در عیش خود شریک کنم.

 با تشکر از محمود و حسین و نسیبه

***

به پسرک می گم فردا امتحان داری ؟

: خوندی؟

: آره

: خوب بیار دو تا سوال بپرسم

هیچی بلد نیست.

 :حق نداری بری بیرون تکیه و هیئت.

 : باشه نمی رم.

شب رفتم مسواک بزنم می بینم رفته یه گوشه حیاط نشسته داره با سینه زنان تکیه کوچه پشتی سینه می زنه.!!!

 کلن این پسره هنگم کرده، ماجرا این پسر و فشارهایی که به من آورد را فکر نکنم از یادم بره

***

دارن می رن بچه ها بیرون می گم کاپشن بپوشید.

 مخالفت می کنند.

 می گم هر کی نپوشه نره

 تیپاشون به هم می خوره و می رن کاپشن می پوشن!!!

صبح رفتم حیاط با مددکاری صحبت کنم، بچه ها که من رو می بینن می گن آقا برو کاپشن بپوش!!

یه جوری همه با هم گفتن که اصلن حرف نزدم ، رفتم تو خوابگاه!!

***

به پسره می گم می ری سر کار غذا ببر. برات نگه داشتم

 میگه نمی خوام ، ظرف غذا ندارم

 میگم بیا من یه چیزی دارم،

 میگه نمی خوام

( من بعضی وقتها سوزن گیر می کنم)

 یک هفت هشت باری در طول یک ساعت بهش گیر دادم

 یک آن عصبانی میشه و میگه شدی عین مامانا

 ن می  خوا  م.

***

از فردا تا دوشنبه با دوچرخه از سمنان به دامغان رکاب خواهیم زد

شاید هم تا شاهرود رفتیم

***

 در این روزها و شبها ملتمس دعا هستم

 بنده را هم فراموش نکنید.

قله سرکورک(آبعلی) شهر دماوند

این هفته جمعه ای درخشان با برف نو و تازه و آسمانی آبی و هوایی سرشار از اکسیژن بود. البته انتهای برنامه هوا شکل برفی و ابری به خود گرفت. در مجموع از آن هوا هایی بود که انرژی زیادی را در انسان تولید و حتی برای یک هفته ذخیره می کرد بود. تلخی خبر هفته قبل را تا حدودی می توانست با خود به درون ناخود آگاه ببرد و هم صحبتی با محمد رافعی ، و همنوردی با حاج احمد و دوستان قمی لذت برنامه را بیشتر می کرد.

قله سرکورک با ارتفاع 2850 متر در بالادست شهر دماوند را این هفته صعود کردیم.اهالی نام قله آبعلی را هم بر آن نهاده اند ساعت 9 صبح از کنار مرکز پیام نور بر روی یال کشیده و ساعت 11:45 بر روی قله بودیم.

برفی نو در شهر کهن دماوند  و عکسهایش:

و برفهایی که تابلوی توقف ممنوع را جدی نگرفتند

بازی نور و سایه

یال

لذت

بازی رنگها

خط مستقیم!

برنامه مشترک گروه آلاله و مهر قم


آخر شب اقوام مهمان مان بودند. دختر عمه ای دارم که نوزادی هفت ماهه دارد. آن هم آمده بود. آنچنان با دقت و کنجکاوی عجیبی دور و اطراف را دید می زد که به نگاه سراسر متعجبش حسرت بردم. اگر روزی به آن نگاه سراسر کنجکاوانه به پیرامونم برسم، دگر هر روز، زندگی تازه ای خواهم داشت.

باغ بلور

کتاب باغ بلور* را می خواندم، اوج کتاب همان صفحات ابتدای کتاب است ،لحظات درد کشید یک زن، یک انسان، برای زایش انسانی دیگر را به قدری واقعی و مبهوت کننده تصویر کرده که کمتر نوشته ای را اینگونه دیده ام.

سه هفته کتاب تکامل و رفتار انسان** وقتم را گرفته بود و آن کتاب حال با این زایش با هم مخلوط شده بود. مادگان گویی درد را برای بقا تجربه باید کنند. طبیعت این گونه می خواهد

"فلسفه ی وجودی کسی که از آن دیگری است:زن! ،حیوان و انسان هر دو یک جور درد می کشند. هر دو یک جور میزایند."

"درد شدید به سراغش آمد. این بار حتی گویی دل و اندرونش را چون رختی در تشت می شستند. چیزی جانش را از درون چنگ میزد و می مالاند و می فشرد. اما این بار درد خیلی زودتر رفت. صورتش پر از کک و مک شده بود. زن حامله را همیشه چیزی لو می دهد.لک صورت ، ویار..."

، رفتم آشپرخانه، خانم خدمتکار هم بود،

 جویای حال پسرش شدم، دل پر دردی داشت، ریخت تو دایره، بغض می کرد، از جفا های پسر بزگش می گفت.

0:خوب خدا رو شکر ، اون به راه شد، پسر کوچکش، این گونه و آن گونه بود ،

0:خوب الان سر و سامانی گرفته، این وسطی اما..

 بغض می کرد و می خورد،

 به خدا آقا: این حرفها رو برای خواهرم هم نزدم ها، هیچ کس دردم رو نمی دونه،نمی دونه تو این سی سال چی کشیدم، امان از بابای پسرها...

اما با همه این بدی ها ، اگر پسرانش رو از او بگیری فلسفه وجودیش را گرفته ای.

 یاد باغ بلور می افتم، برای هر کدامشان چه دردی کشیده؟

چه دردی؟؟

بزرگ کردنشان و زحمتهایشان، بی پدری بالا سر فرزندانش بزرگ کردن با حقوق خدمتکاری و...

 نوشته های کتاب تکامل جلوی چشمانم راه می رود: عشق توطئه طبیعت برای تولید مثل است...

و چرخه ای که همچنان خواهد چرخید.

مادر بزرگی دارم که وقتی پسرش مرد بیست سال در هیچ عکسی ظاهر نشد،

مادری را می شناسم که از زمانی که دخترش مرد تا به امروز به زندگی بی تفاوت است( دوسال بیشتر است که اتفاق افتاده)

***

* باغ بلور محسن مخملباف

**تکامل و رفتار انسان جان کارترایت ترجمه بهزاد خراشاد انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد


عکسهای برنامه جنگل ابر


در کم نوری خود خواسته ، سپیدار همچنان بلند است


حس آقای عکاس(به جزئیات چهره و کلاه آقای عکاس دقیق شوید)

ریشه در زمین


پاییز غیر تقویمی، (چه صدای زیبایی دارد خش خش برگ زیر قدمها)


ریشه در هوا


لطفن برگها را له نکنید


جنگل نشینان


خر هنری


نگاه تو نگاه(اوج فلسفه، شاید پوستر پایانی همایش فلسفه باشد)


توهم قدرت


یادگار های سیاه و سفید


زیبا ترین عکسی که گرفته شد


خراقانی

جالب آن است که خود معترفند که این نوشته بر سر خانقاه نوشته شده بود و آنک اینان بر روی کاغذ و تابلویی در گوشه پایانی مزارش قرار داده بودند!!


سپیده دمان ابر

قسمت دوم لایحه حمایت از خانواده




این روزها بحث لایحه حمایت از خانواده داغ داغ است، بنده نه از منظر زنانی که به این لایحه فریاد دارند، بل از نگاه فردی که مشکلات اجتماعی کسب و کارش است می خواهم چند سطری قلم فرسایی کنم.

مقدمه: دوستی که سنش در سن  ازدواج قرار دارد، تعریف می کرد که از دوست و آشنا به قول معروف کیس معرفی میشود و او  هم با نوعی خشم با آن فرد در ظاهر خیر خواه !!!(کیس معرفی کننده) طوری صحبت می کند که دیگر هوس کار خیر به سرش نزند، چرا؟

 دلیل ساده آن است که بار مسئولیت سنگین است و هزینه های جامعه با هزینه های زندگی مشترک هیچ تناسبی ندارد. براستی این اقتصادانان معظم از زور سیری می آیند و خط فقر را مثالن برای امسال 890 تومان ذکر می کنند؟ نه خوانندگان جان، اگر این نکات اقتصادی را کنار هم بگذاریم نتیجه آن می شود که سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند. البته با آن قسمتش که ازدواج مایه آرامش و است و از این حرفها هیچ مشکلی ندارد که حتی آن را تصدیق می کند، اما آنها رو بنا هستند و زیر بنا همان حرف مارکس است. پول،.

 این مقدمه را ذکر کردم تا برسم به این جا که لایحه حمایت از خانواده به راستی برای چه قشری و برای چه موضوعی در نظر گرفته شده است؟

خوب ماده 23 همان است که مارکس گفته تو پول بیشتری داری ،(زیر بنای محکمی داری) پس می توانی روبناهای متعددی داشته باشی و در قرنی که همه چیز را سعی می کنند در قانون جاری کنند ، تو از قانون خارج می شوی. همانند آرم ورد به طرح است که تو جز هزاران ماشینی نیستی که نمی توانند بیایند. تو می آیی -با این تفاوت که آنجا به اسم قانون، و اینجا در حریم بی قانونی.

در واقع یکی از میوه های نا میمون این لایحه با توجه به سر و صداها و اظهاراتی که جهت تایید آن بکار رفته این موضوع خواهد بود.

حال بیاید فکر کنیم این قانون تصویب شد.

احتمالاتی که بنده با توجه به آنکه در حوزه آسیب درسش را خوانده ام و کار می کنم، این چنین است:

 ابتدا این نکته را ذکر کنم که در اینجا شاید کلماتی ایراد شود که بی ادبانه و گستاخانه  باشند اما به دلیل بار معنای کاملی که دارند نمی توان از آن صرف نظر کرد.پیشاپیش از خوانندگان پوزش طلبیده و چنانچه خود تشخیص می دهند از خواندن ادامه آن صرف نظر کنند.

بعد از مدتی همان خانه های عفاف با نام دیگری شروع به کار می کنند و عده ای دلال محبت می شوند و در روزنامه ها آکهی های خود را چاپ می کنند و عده ای را برای صیغه (ج.. شرعی) در نظر می گیرند و البته این کالایی!!!!!!! است که تقاضا زیاد دارد  و از آن استقبال پر شکوهی می شود.و البته قانون نیز در اینجا قرار است که حذف شود. پس در این بازار بی قانونی این کالا(ج...ش) روز به روز و سال به سال از حقوق مدنی که هر انسان باید داشته باشد بی بهره می شود.

حال وضعیت مردان و این کالا(ج.. ش..) چگونه خواهد بود. نه در واقع زن و شوهر هستند(عرف نپذیرفته است) نه معشوقه هم، و قطعن از این روابط بوی ازدواج و زناشویی بر نمی خیزد.بر عکس آنچه که در غرب اتفاق می افتد که آن دو نفر که با همر روابط  و س.. دارند ، پس از مدتی ، چنانچه در دیگر شئون زندگی خود را مشترک دیدند ، ازدواج می کنند.خوب مرد پس از چندی این کالا را رها می کند و آن کالا بعدر از چندی به فروشنده دیگری با نرخ مناسب عرضه می شود و پس از چندی آن مرد همان مرد است که توانسته خدا را شاد کند و آن زن به مزبله ای تبدیل شده که هیچ کس چه مرد و زن حاضر به پذیرش آن نیستند( البته این پرسه بین 5 تا 10 سال طول می کشد)

حال بر می گردیم به خانواده. مردان بسیاری هستند که ازدواج نمی کنند، اما به قول خودشان به بازار مشترک رجوع می کنند و دغدغه هیچ گناه و بی ایمانی و رفتار غیر انسانی نیز البته ندارند.

بسیاری از مردان به بازار مشترک رجوع نمی کنند، چرا که دغدغه های ایمانی دارند ، یا از خوف خدا یا از انجام گناه.

 خوب با آمدن این لایحه راه برای این دوقشر باز می شود

 و میماند گروه اندکی که دغدغه های انسانی دارند و این کلاه های شرعی و عرفی را بر نمی تابند و همچنان بر راه خود می روند، البته بدلیل باز گرمی که آن دو گروه و این لایحه ایجاد کرده است روز به روز آنان نیز به کلاه های شرعی و عرفی که ساخته و پرداخته می شود انگیزه مند تر می شوند و به راه آنان کشیده می شوند.

خوب در اینجا علی میماند و حوضش.قشر عظیم جوان در دام دلالان محبت گرفتار و با پا اندازان بر سر کالای خود چک و چانه می زنند.

 وضعیت جامعه را هم بگذارید کمی روشن تر بیان کنیم:

 امروز ایران نه دیروزی است(سنتی) و نه امروزی(مدرنیته) است. چیزی از این و چیزی از آن دارد.

 در این جامعه فرد گرایی روز به روز تقویت شده(عنصری که از آن(مدرنیته))گرفته شده است.حقوق مدنی جایی برای خود باز کرده اند. حساب دو دوتای خود را نیز دارد.

 از طرفی دیگر جامعه در تورمی هراس انگیز قرار دارد. یعنی بسیاری از مردان امروز ایران حقوقی زیر یک میلیون تومان دارند و خوب با حقوقی این چنین نمی توانند مسئولیت یک زندگی را بر عهده بگیرند( همان خط فقر).با توجه به آنکه در قانون مدنی تصریح شده است که وظیفه اداره زندگی با مرد است( ما به بانوان شاغل کاری نداریم، چرا که قانون برای آنان بار مالی و مسئولیت مالی در نظر نگرفته است).

 خوب بسیاری از این مردان که ترس آبرو و... داشتند به دلیل بی قانوی حاکم در مکانهای بالا که ذکر کردم، و از طرف دیگر تبلیغاتی که بر روی آن آورده و قبح آن برای مردان ریخته خواهد شد و در نتیجه به آن روی می آورند و با هزینه های  یک سوم و یک چهارم گذران زندگی می کنند و در واقع ازدواجی صورت نمی پذیرد.و چون فرد گرایی تقویت شده، رسانه های جمعی چون ماهواره و اینترنت و ...(که طراحی شده برای انسان تنهای غرب)وجود دارد، جای خالی خانواده را پر می کند  و روز به روز از افرادی که به سمت ازدواج بروند کاهش پیدا می کند.

از طرفی دیگر خانواده های که وضعیت اقتصادی نا مطلوب دارند و البته دخترانی نیز دارند نیز در جامعه وجود دارد!!!

برای این بازار(روسپیگری شرعی) کالاهای به روز و آبدیت شده نیز نیاز است تا به تقاضای بالای آن جوابگو شوند.خوب این خانواده و ها دخترانشان به بازار مالی ریخته خواهند شد. در نظر والدین آنان نیز، گناهی انجام نشده و خدا راضی و بنده راضی. عذاب وجدانی کمتری صورت می پذیرد و آثار حقوقی که قانون برای خانواده دختر در نظر گرفته کم رنگ تر خواهد شد.

 و باز از طرف دیگر، بعضی از خانواده های که چندین سال است از تشکیل آن میگذرد ، اما دیگر آن عشق و صفای روزهای ابتدایی وجود ندارد( بازگشت به پست قبل) ، با توجه به وضعیت بی قانوی و البته شرعی (روسپی خانه های جدید)، به آن سمت رفته و خانواده های تثبیت شده نیز در شرف متلاشی شدن در حرکت می شوند.

لازم است که ذکر شود برای تبلیغات این بازار تنها کافی است چندین حدیث، از هزاران حدیثی که در جهت تایید این کار است برای متشرعین ذکر شود، واز ثوابی که در این راه بهره خواهند برد گفته شود. برای غیر متشرعین نیز کالاهای بزک کرده کافی است، برای بالایی ها نیز البته وجود همین کالاهای بزک کرده کافی است!!!!). پس این بازار داغ داغ داغ خواهد شد 

تمام اینها که گفته شد، قبل از هدفمند کردن یارانه هاست، بعد از آن تمام موارد را با جهت مثبت و منفی کنار آن در یک عدد دو  رقمی ضرب کنید.

لذا پیشنهاد می گردد

-    ، دانشگاه یک رشته مدیریت روسپیخانه  به نامهای  پیشنهادی mjhs (مدیریت ج..خانه های شرعیه) تشکلی شود.

-     -در روزنامه های و بخش نیازمندیها و قسمت استخدام، چندین ستون اضافه شود، چندین ستون پیرامون این کالا(ج..ش..)برای  نمونه :.سالم. نو، قر،با تجربه  یک سال تا حداکثر 5 سال،آشنا به فن، ماهر، نیمه ماهر،دستیار، پاره وقت...

-    ستون دیگر که برای این ستون اضافه می شود( با عرض پوزش از خوانندگان، که اگر ننویسم این زهر را کامل نتوانسته ام نشان دهم)به نام- قرمساق آماده به کار در خانه های عفاف و روشنایی نیازمدیم.

-         البته به دلیل بازار جهانی این کار می توانیم پس از چندی نام ایران را به تایلند اسلامی تغییر دهیم.

-    و در آخر پیشنهاد می گردد تا مشخص شدن سرانجام این لایحه و طرح هدفمند کردن یارانه ها، به مردان در شرف ازدواج پیشنهاد می گردداز هرگونه ازدواج خود داری شود که در آخر خود را مغبون نیابید.(با پوزش از خواندگان که این زهر خند مبتذل اما لازم را مجبور به خواندن شدند)

 

خوب پس از چندی که از این طرح گذشت(حداقل 5 سال) بازار ما کارشناسان آسیب نیز سکه سکه می شود و خیل عظیم طلاقها و بچه آزاری های و کودکان رها شده و افسردگی ها ... کاری می کند که دولت در بخش نامه ای سن بازنشستگی ما را 5 ساله اعلام کند و ما بعد از 5 سال در بیمارستانهای البته نچندان مناسب و ویژه کارکنان سازمان بستری شویم.

----

یک راهکار پیشنهادی در جهت مثبت ماجرا نیز در ذهنم جاری است که اگر روزی کسی گفت تو همه نقد کردی- راه حل پیشنهادی تو چیست؟ لال نباشم.اگر از این پست استقبال شد در پست دیگر ذکر خواهم کرد.








مریم باشد

 

در ابتدا خواهش می کنم این مطلب را به طور کامل  بخوانید و در وسط آن را رها نکنید.

 در متون دینی است که حوا از دنده چپ آدم خلق شد( البته این سخن تورات است که در کتاب عهد جدید و عقاید بعضی از مسلمانان جاری شد).از لحاظ رمز شناسی این به چه معنی است؟

 

دنده معادل شکم است. خدا آدم را چون خود آفرید ،آدم پسر خداست و حوا دختر انسان( آدم).آدم حوا را در خواب زائید، بی درد و رنج و این زایمانی رویاوش است. اما زایمان برای حوا در حکم نفرین و لعنتی ابدی است و وی فرزندان آدم را با درد خواهد زائید، و هر زایمان به مثابه کابوس است.

در مسیحت ابتدا مریم را بسیار ارج گذاشت  و این  در حکم بزرگداشت مادر نیست، بلکه نمودار این نیز هست که اگر زنی بشریت را به سقوط کشانید( حوا)، زنی دیگر وی را نجات داد( مریم)

چرا گفتیم در ابتدا ؟ چرا که بعد از چند قرن ورق برگشت و مسحیت به راه دیگری رفت، آگوستین قدیس زن را چنین وصف کرد: حیوانی است که نه استوار است و نه ثابت قدم، بلکه کینه توز و زیانکار ...و منبع همه مجادلات و نزاعها و بی عدالتی ها و حقکشی ها.

زن گریزی ریشه در تورات دارد و چون میراث شومی به دیگر ادیان گسترش پیدا کرد.

در نگاه صوفیه است که : رمز های حق و حقیقت و ولادت کلمه از مریم باکره، یا گوشمند شدن کلمه در وی با تولد کلمه در پیغمبر امی مطابقت دارد.

حال دوباره باز گشتی به دین خواهیم کرد. سخنانی که در نکوداشت زن گفته شده است.

در مجمع السعادت است که از علامات صدق ایمان،شدت محبت به زنان است

از عایشه است که پیامبر هیچ گاه زن یا خادمی را کتک نزد.و آخرین سخنش هنگام رحلت این بود   ا.. ا.. فی النساء فانهن عوان بین ایدیکم.

 وپیامبر دارد  که من به 3چیز عشق می ورزم  : زن – بوی خوش - نماز

روایت از امام علی  به امام حسن: بازنان کاری کن که غیر تو مردی را نشناسد و به ایشان خدمتی به غیر آنچه به آنها تعلق دارد واگذار مکن،که این طرز رفتار از برای حال زنان و خشنودی و حسن جمال آنها بهتر است، زیرا زن گل است و خدمتکار نیست و او را گرامی بدار و در عین حال سخن او را در حق دیگران بپذیر و عنان خود را به دست او مسپار.

البته از مولا علی نیز سخن مشهوری ضد زنان هست که معمولاً به آن استناد می کنند. اما هیچ توجه ندارند که مولا آن سخن را بعد از جنگ جمل و پیروزی بر عایشه فرمودند و مردم آن سخن را سخن عام می پندارند.

 از این جا به بعد لحن گفتار تغییر می کند و بوی بی عدالتی در تاریخ به مشام می رسد.

خلیفه دوم البته جور دیگری سخن گفته است:

با زنان حدیث عشق مگوئید تا دل ایشان تباه نشود، که زنان همچون گوشتند بر صحرا افکنده، نگاه دارنده ایشان خدایست.

ناصر خسرو دارد:

به گفتار زنان هرگز مکن کار    زنان را تا توانی مرده انگار

زنان چون ناقصان عقل و دینند   چرا مردان ره آنان گزینند.

مصطفی فیض کاشانی:

گر عمر عزیر خار خواهی، زن کن     در دیده اگر غبار خواهی ،زن کن

ماننده ی اشتران بختی شب و روز     در بینی اگر مهار خواهی، زن کن

...

فرزند به سی سال هم آواز نشد     زن هم به چهل سال دمی ساز نشد

روزی به سگی گرسنه نانی دادم    آن سگ به دو صد سال زمن باز نشد.

نظامی دارد:

زن از پهلوی چپ گویند بر خاست    نیاید هر گز از چپ راستی راست.

از این گفته ها بسیار است و تنها یکی دیگر از آنها را ذکر می کنم.

از حکیمی پرسیدند که بهترین زنان کدام است، گفت آنکه از مادر نزاد.

پیامبر نیز سخنی دارد بدین معنی شاوروهن و خالفوهن.

تنها در صورتی می توان سخن پیامبر را فهمید که آن دوران را درک کنیم. زنان از آموزش بی بهره بودند. به آنان به عنوان جنس دوم نگریسته می شد.( فکر کنم آن دوران را هر کسی به راحتی می تواند درک کند) خوب در این صورت طبیعی است که با کسانی که هیچ آموزش و علمی دارند نباید مشورت کرد و اگر جوابی هم داد جوابی نیست که پشت آن منطق و اندیشه وجود داشته باشد.حال آنکه شیوه پیامبر با زنانی که اندیشمند بودند متفاوت از این سخن است که مهمترین آن نوع برخورد ایشان با دخترش است.

مولانا در این مورد سخنها رانده بعضاً مثبت و منفی.

اما جایی سخن زیبایی گفته است: مرد و زن را به آب و آتش مثال می زند که آب آتش را خاموش می سازد. ولی اگر واسطه ای مانند تابه یا دیگ در میان آید،آتش آب را در جوش میآورد و بخار تبدیل می کند. قدرت مرد، مانند آب است و نیروی زن مانند آتش که اگر واسطه محبتی و علقه مزاوجتی درست میانجی گردد، مرد با همه غالبی و نیرومندی، مغلوب و افتاده و گرفتار زن می شود. پس قدرت مردان، ظاهری و چیرگی زنان باطنی و نهانی است. ریشه این چیرگی و قهاری، مهر و محبت است که از صفات بزرگوار و والای انسانی شمرده می شود و بدین جهت، مردان فرهیخته و خردمند، غلبه زن را می پذیرد و مردم ناترشیده و بی خرد و دانش، زنان را به زیر فرمان می کشند.زیرا دسته اولین به کمال انسانیت رسیده و دسته دوم به حضیض حیوانیت در افتاده اند... بنابر این می توان گفت که معیار نیت و صفای روح از نظر مولانا، عشق ورزی و فرمانبرداری از زنان و میزان حیوانیت و ستور طبعی، درشتی و آزار آنهاست.

ابن عربی آورده است:کامل ترین تصور وجود خداوند را کسانی درک میکنند که حق را در پیکر زن مورد تفکر قرار دهند.

چه نیک گفته است ضیاء الدین نخشبی، عارف قرن هشتم:

ای قدم در راه مردان نهاده، زنانی که در این راه، مردوار رفته اند، اگر شمه ای از مناقب ایشان با تو در میان آرم، معجر خجالت بر سر وقت خود اندازی. عزیز من، چون فردا در معرکه مردان دین، ندای" یا ایها الرجل" برآید، اول کسی که در آن راه قدم زند، مریم باشد.

 

 

 

 

 

 

زنانه 2

«من که هیچ‌وقت نفهمیدم فمینسیم چیست. ولی همین قدر می‌دانم که هر وقت حرف‌هایی زدم که من را از یک آدم دست و پا چلفتی متمایز می کرد، دیگران من را فمینیست نامیدند.»
(ربکا وست، 1913)به نقل از دالhttp://www.daal.ir/

از این نوشته خوشم آمد و گفتم اول کار گفته باشم.اما فکر نکنم آخر کار مرا به این نام بخوانید.

بنده در ابتدا خاطر نشان کنم که در ایجا تنها تنه اصلی متن را می گذارم و شاخه ها ی آن که همانا نظارت دوستان است  به این درخت حالت تاستانی یا زمستانی می دهد. هرچه عمیق تر باشد سئوالها و جوابهایمان کاملتر خواهد بود.

ستاری زن را رمز طبیعت می داند و نگرش قوم به وی را نمودار آن که چگونه راز طبیعت راشکافته و شناخته است و زنان هر سزمین را شعر آن سرزمین می داند.

ملک شعرا بهار میگوید:

زن بود شعر خدا، مرد بود نثر خدا

مرد نصری سره و زن غزلی تر باشد.

دانشمندان انسان شناس یر این باورند که در ابتدا زن و مرد با هم برابر بودند و بعد از کشف و اختراع تجهیزات و ابداعات و مرسوم شدن برده داری به تدریج زنان به حاشیه رانده شده اند.

این دانشمندان دوران تمدن بشری را به دو صورت مادر تباری و پدر تباری می دانند

و اعتقاد دارند در دوران گذشته انسانها بیتشر مادر تبار بودند و هرچه به سمت امروز حرکت میکنیم. دنیا پدر تبار تر گشته است.

برای آشنا شدن بیشتر با این مقولات باید به کتابهای انسان شناسی  مراجعه کرد.

در گاتها( کتاب زرتشتیان):آمده است که زن آزاد است در پرتو خرد و شناخت خویش آنچه را که بهتر می داند برگزیند.در پیش اسلام نیز زنان در دو موضع بودند. 1. زنان اشراف که در موقعیت نابرابر با مردان قرار داشتند و زنان عادی که در موقعیت برابر بودند.

بحث در این باره نیز بسیار است اما چون این مقولات صرفاً بحثی تاریخی می گردد از ادامه آن صرف نظر می کنیم.

بودا سخنی دارد با این مضمون: زن تجسم شر است و گروهی از مسلمین نیز با او هم کلام گشته اند.

اما باید دید قرآن و سخن رسول چه می گوید.قرآن زن و مرد را از یک گوهر  میداند و طینت آنها را از آب و گل. قرآن تعلیم نمی دهد که زن عامل گناه و فتنه است و بعکس ادیان دیگر که مدعی هستند حوا آدم را فریفت( یهود) قرآن در این باره می گویدشیطلان هر دو را به خطا واداشت پس وسوسه کرد آن دو را و بفریفت.

لازم است که خاطر نشان کنم  یهود بر این اعتقاد است که زن از قسمت چپ شکم مرد آفریده شده است.زیرا آدم احساس تنهایی می کرد و هنگامی که در خواب بود دنده ای از دندهایش را خدا گرفته و سپس زن را آفریده است.

زنان بزرگ در قرآن بسیارند( مریم – آسیه و...) و زنان بد نیز هستند( زنان نوح و لوط).

در قرآن حقوقی برای زنان قرار داده شده است که تا 1.5 قرن پیش زن غربی دارا نبود( البته با درست بودن این حرف باید یاد آور شویم که بعضی از احکام نیاز به تغییر دارند( با توجه به نگاه از دید روشنفکری دینی)).

در این باره اگر لازم شد بیشتر می نویسیم. چرا که آن دلیلی که برای بسیاری از حقوق زنان ومردان استفاده می شد اینک با تغییر جوامع دچار لرزش شده اند.

قرآن مردان را بر زنان برتری داده است( نسا24)

که گروهی دلیل آن را نفقه دادن مرد می دانند.( با این استدلال موافقم) اما اگر شرایط تغییر کرد باشد، استدلال محل اشکال دارد.( که تغییر کرده است)

نکته مشکل زایی که در قرآن است و به آن خرده می گیرند همانا اجازه دادن به مردان به داشتن 4 زن می باشد.

قرآن اجازه به مرد داده است که از 1 تا 4 زن بگیرد به شرط آنکه در میان آنان به عدالت رفتار کند و لی در آیه 3 نسا آمده به یک زن بسنده کنید و در 129 همان سوره است که هر چند بکوشید هرگز نتوانید در میان زنانتان به عدالت رفتار کنید و در احزاب 24 فرموده است خدا در درون هیچ مردی دو قلب ننهاده است.

از مجموع این آیات می توان استنباط کرد که قرآن تنها در مقام نظری به داشتن 4 زن اجازه داده است . حال آنکه در مقام عملی این را محال دانسته و با فطرت انسانی در تضاد می داند.

حال سئوالی که به ذهن انسان می رسد آن است که خوب نمی توانست اصلاً چنین موضوعی را مطرح نکند.

جوابی که به ذهن بنده می رسد (توجه به ادبیات روشنفکر دینی و کارکرد گرایی جامعه شناسی)

آن است که در آن دوران با توجه به موقعیت های جنگ و کشتار که فراوان بوده است و آنکه بسیاری از زنان بیوه می گشته اند لازم بود چنین گفتاری بگنجد و چون اسلام رابطه جنسی را تنها در قلمر ازدواج آورده است برای اعراب جاهلی آن زمان این مناسب ترین راهکار به نظر می رسد حال آنکه به مومنین راه اصلی را نیز نشان داده است.

در ضمن با نگاه به آن دوران می توان فهمید از آن تلاطم جنسی که آن زمان حاکم بوده است نباید انتظار داشت که به یک باره به دریار آرام تبدیل شود بلکه این سیر را باید آرام آرام طی می کرده است

 و نکته اصلی آنکه ما هیچ گاه نباید با فهم دنیای امروزی دوران گذشته رانگاه بکنیم که این راه به خطا می برد.

اما می توان با نگاه امروزی نگاه دیروزی را اصلاح کرد.

از دیگر گفتنی ها اسلام

قانون متعه است که همانا برای شرایط خاص وضع کرده است.و هنانگونه که قبلاً نیز گفته شد چون اسلام تنها راه جنسی را راه ازدواج دانسته است مجبور بوده است در این راه با دست باز حرکت کند.

امام علی می فرماید: هرگاه بدانم مرد زن داری متعه کرده است او را سنگسار می کنم.

با همان نگاه امروزی به دیدگاه دیروزی روی این موضوع می توان دیدگاه های کاملتری را مطرح کرد.

با خاطره ای مطلب را به پایان می برم.

کار ما طوری بوده است که یا کارگر ساختمانی زیاد برخورد داشتیم.

یکی از همین کارگران افغانی تعریف می کرد که نامزد کرده است( با دختر عمو) و چند ماه دیگر ازدواج  می کند.پرسیدم چگونه:

گفت 12 میلیون خریدم .8 میلیون آن را داده ام و تنها 4 میلیون آن مانده است. دوستی پرسید خوب اگر تا آن روز به جای دیگر رفتند چه؟ گفت نمی شود که پولش را داده ام!!!!!!!!!!

می بینید که حتی همین احکام اسلامی نیز نتوانسته است نگاه بسیاری از مسلمین را عوض کند.

 می ماند گفتار و کردار رسول که برای پست دیگر

 

 

 

شناخت زن به معنای شناخت فرهنگ 1

1.به دنبال جواب یک سئوالی می گردم که تازگی ها به چند دلیل درونم را بر انگیخته است .

دلیل اول:

با همنوردان کوهنورد و همچنین آشنایانی که بنده را می شناسند صحبت که می کنم اشخاصی اظهار می کنند که تو یک صفت ضد زن  در درونت برجسته است. وبالعکس با عده دیگری که صحبت می کنم اظهار می کنند که تو  طرفدار حقوق زنان هستی و یا به قولی ززز.

البته سخنان گروه اول بیشتر از جانب بانوان بیان می شود و سخنان دومی از طرف آقایان.یاد دکتر شریعتی می افتم که می گفت به عربستان راهم نمی دادند که شیعه غایی است و از طرف دیگر در کشورم می کوبیدند که ملحد است و وهابی.البته قیاس مع الفارقی بود. هر چه بود یادش افتادم.

اما به راستی چرا این گونه متضاد در باره اندیشه هایم فکر می کنند. خودم را آدم هرهری مذهب نمی دانم.البته حدس می زنم ذهن انتقادی که دارم دلیل چنین برداشتهای متفاوتی شده است و باز البته نمی خواهم چیزی را بشورم .

دومین دلیل:

چند روزی است که کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران نوشته جلال ستاری را  برای بار دوم می خوانم و  ناشناخته های بسیاری را نسبت به بار اول در آن یافته ام.

اما نکته مهمی که مرا با این سئوالاتی که به نظر من بشدت فلسفی و در عین حال عمومی است دچار کرد چند جمله اول پیشگفتار به قلم نویسنده بود:

زن به نظر من یکی از چند کلید رازگشای فرهنگ قوم است، زیرا موجودی است اسرار آمیز که همواره دو ساحت داشته: جمال و جلال عشق، و دیگری زشتی و پلشتی مرگ. هم بار می گیرد و می زاید و بنابر این با مهر زندگی می آفریند، و هم می میراند یعنی از فرط دلبستگی خود خواهانه جگر گوشه اش را چنان در آغوش می فشارد که نفسش را می گیرد.

این یک پاره گراف بسیاری از معانی را در خود نهفته است

اما سطحی ترین برداشتی که بنده از آن کردم آن بود که بسیاری از مردان که ازدواج می کنند  در این پندار باطل می افتند که رازگشای زن شده اند. اما زهی زخیال باطل که هر دو را( مرد و زن) به ناکجا آباد می برد.حتی به نظر من یک پله از کسانی که ازدواج نکرده اند نیز عقب می افتند. چرا که لااقل مردان مجرد به چنین پنداری آلوده نیستند و شاید سعی در رازگشایی این رمز نمیایند.

باری

هر چه هست این دو دلیل  مرا بر آن داشت تا به کمک این رسانه کوچک( وبلاگ) و اطلاعات ناقص خود و کتابهایی که در این مورد به مطالعه خواهم پرداخت و کمک ها و نظرات ونقادی های شما عزیزان سعی در شناخت فرهنگ نمایم.( چرا که شناخت زن شناخت فرهنگ قوم است). از این پس سلسله نوشتارهایی با موضوع زن و با نام شناخت زن به معنای شناخت فرهنگ در پرچنان خواهم آورد  که جوهره  آن در ابتدا از همان کتاب معرفی شده خواهد بودو پیشنهاد خواندن آن را نیزبر شما می کنم. دست یاری نیز از دوستان می طلبم و امید دارم که به کمک هم شناخت کاملتری از  مرد و زن بدست آوریم.

2.امشب( 1 شنبه) فیلم جناب سرهنگ را از شبکه چهار دیدم.( نمی دانم چرا حال که سربازی ما را ول کرده وقایع پیرامونیم مرا به گذشته و دوران آموزشی پرتاب می کند). من در آن نوشته های پادگانی که سال گذشته در همین روزها می نوشتم ( امیدوارم که همین روزها یک انبار گردانی نمایم و نوشته هایم را موضوع بندی بکنم) یک مطلب آوردم و آن این که جنگ انسان را به استحاله نزدیک می کند.در این فیلم نیز همه  زیر دستان شیفته و فرمانبردار سرهنگ بودند و تنها کسی که مفتون او نشد( یعنی در ابتدا به این دام غلطید و سپس  خود را وارهاند)سروان جوانی بود که حقوق خوانده بود و کافکا می خواند و درد بشریت داشت.( حتی با تمام این تفاسیر 6 ماه در خدمت جنگ بود و فجیع ترین اعمال غیر انسانی را انجام می داد). جنگ یعنی گذشتن از عقل.( چه فیلم زیبایی است فیلم اینک آخرالزمان کاپلو)

با خود گاهی به این می اندیشم که چگونه این جنایت بشری در طول تاریخ اتفاق افتاده است از حمله چنگیز بگیرید تا هیتلر و صربها.

اما وقتی به این صفت برجسته جنگ( تعطیل کردن عقلها و باز کردن احساست و خوی ناب حیوانی که درون همه انسانها یافت می شود) می افتم تا حدودی توجیه می شوم.

خرید

"تا وقتی بچه بدنیا بیاد نگهت می دارم"

این جمله ای بود که در فیلم روز خسرت از زبان بازیگر مرد به زن گفته شد( نمی دانم دیدید یا نه که حوصله خلاصه گویی ندارم)، این روزها یا بهتر است بگویم این شبها که دیگه حس و حال فوتبال در آدمی نیست و کفگیر به ته دیگ خورده- چاره ای نیست جز نشستن جلوی تلوزیون و دیدن فیلم هایش.

براستی مردان در دنیای درونی خودشان در دیالوگهاشان و گفتگوهای مردانه شان چگونه صحبت می کنند یا چگونه می اندیشند؟

می رم از خونه مامانش برش می دارم، می برش مسافرت، تو خونه نگهش می دارم ، شب که می رم خونه م... و ...

اگر بخواهم با یک فعل کل این بخش از نوشتار را جمع کنم این گونه می شود: می خرمش.

به نظر من آن گفتار فیلم بر گرفته از واقعیتهای گفتاری مردانه یست که بین خودشان جریان دارد . این گونه گفتار می کنند و کلام می رانند( شک نکنید) و البته به نظر من این نوع اندیشیدن (  حال اگر بشود گفت مردانه)نتیجه ی کردارهای زنانه است و این کردار چیزی نیست جز خواستن ها، جز باز تولید نیازهای اضافی و اضافی.آن قدر این خواستن ها زیاد می شود آن قدر این نیازها افزون می شود که برای بدست آوردن آن باید بفروشد. چه چیز را؟ خود را . بله خود را تا به آنها شاید برسد( شاید که آینده مال تو). در واقعه بزرگترین علت این معلول خود زنان هستند.( از ماست که بر ماست) البته مرا جز این ماست قرار ندهید  که خر ما از کرگی دم نداشت. پس از شماهاست.( چه شد)( البته به این بخش می توانید شک وارد کنید و شک صحیح است و نماز را باطل نمی کند و البته مورد استقبال بنده نیز واقع می شود)

این نوشتار وقتی کامل می شود که این شعر را که یکی از دوستانم امروزبرایم میل زده بود را در این جا بگنجانم:

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر

چه اسیری كه ز دنیا شده ام یكسره سیر
من گرفتم تو نگیر

بود یك وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر

زن مرا كرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز كه آزاد ز غمها بودم
تك و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد كشان
بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر

ای مجرد كه بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم

زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدم
مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر

من از آن روز كه شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام

می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر

این را داشته باشید تا مطلب آخر را ذکر کنم.

باز همین تلوزیون شبکه یک ساعت 12 یک برنامه داشت و یک مهمان بنام خانم جلالی دعوت کرده بود. ایشان تولید کننده رادیو بودند،البته گاهی بشدت متناقض صحبت می کردند و می توانستی به راحتی از سخنان نیمه اول، نیمه دوم سخنانش را بکوبی. با اینش کاری ندارم، اما یک تقسیم بندی عالی را برای تشکیل نهاد خانواده بیان کردند :

"کسی که برای تشکیل نهاد خانواده می رود باید دارای هدف باشد که در دو طبقه گنجانده می شود:

هدف اول: برآورده کردن نیازهای اصلی مانند جنسی، نیاز به هم صحبت داشتن، بچه دار شدن، سر وسامان گرفتن، شرش خواباندن( این دو سه تا را از خودم گفتم) و...

هدف دوم: شکوفا شدن -به تعالی رسیدن و...( که از نظر من همان عاشق و معشوقی بود که فرازهایی از آن را در پست قبلی آوردم)"

حال اگر کسی با هدف اول جلو برود( که اکثراً با این هدف جلو می روند و یا آرزو ازدواجشان در این اهداف می گنجد، مانند وبلاگ یادداشتهای یک دختر ترشیده که با زبان طنز واقعیت ها هویدا می کند)، 5 سال- 10 سال بعد از ازدواجشان می توانند با این هدف زندگی مشترک خود را ادامه دهند. اگر در اهداف خود تغییر نداشته باشند

زندگی کردن سخت و گران می شود و نتیجه اش سرودن چنین اشعاری چنین دیالگهای مردانه ای می شود.