پرچنان:
بعد از چند روز ننوشتن:
آتش:
جلوی آتش شومینه نشسته ایم و هُرم آن گرممان میکند.
میگوید دوست نداشتم چوب باشم چرا که در آتش سوخته میشدم. تصویری از مشاهده ام را بیان میکنم: اما این کُنده که در حال سوختن است،وقتی زغال زیرینش تمام شد گویی میتوانست به دور از آتش مرکزی بلغزد اما در دامن آتش شتافت و غلطید. این نگاه شاعرانه و انسان وارگری اشیا است که گاهی بدان آگاه و اغلب ناآگاه میشویم و متناسب با این خطا تصمیم گیری میکنیم.
این گپ کوتاه تا حدودی شاعرانه به فکرم فرو برد. اینکه مدرنیته باعث دوری هر چه بیشتر انسان شهری و روستایی از آتش شده است. ما در طول روز و شب تنها آتشی که میبینیم، شعله آبی سوز و نه زرد که در طول هزاران سال با انسان همراه بوده است را زیر دیگر قابلمه و تابه ای میبینم یا اگر بخاری باشد شعله آبی سوز آن را. بیشتر منازل از طریق سیستم حرارت مرکزی گرم میشوند و حتی آن شعله آبی سوز نیز کمتر مشاهده میشود و اجاق ها، برقی شده و دیگر اثری از همان شعله آبی نیست. در نتیجه انسان امروز در طول فرایند روزانه و بخصوص شبانه که آتش امکان خود نمایی بیشتر دارد تقریباً با شعله زرد آتش مواجهه ندارد. این چه تأثیری بر او میگذارد:
معتقدم دو تاثیر عمیق دارد. اولی در احساس امنیت و آرامش و دومی در دین گریزی ادیان سامی.
با توجه به حضور چهل تا هشتاد هزار ساله شعله آتش و شب را روشن کردن برای انسان های گذشته و در نتیجه دوری گزینی حیوانات درنده از او به دلیل ترس نزدیک شدن به آتش، ضمن آنکه در طول شب منبعی مناسب برای گرما بخشی به او بوده است گویا شواهدی بدست آمده است که در ژن های انسان نیز اثر کرده و دیدن شعله آتش به آن دلایل بالا منبعی از آرامش و حس امنیت برای انسان است. تجربه شخصی من نیز آن است که بعد از مدتی از تماشای شعله آتش خوابم گرفته و معمولاً به خواب عمیق تری فرو میروم.
دوم در دین گریزی یا کم بها شدن دین در زندگی انسان امروز است. ادیان سامی دو بال برای پرواز دارند، اولی ثواب و اجر اخروی عملِ از نظر دین مثبت که در بهشت و نعمات آن خلاصه میشود و بازوی دوم زبان تهدید و ارعاب که در جزای آتشین آن و جهنم نمود می یافت. انسان گذشته که هر شب شعله آتش را میدید با مفهوم جهنم، همگرایی و هم فهمی بیشتری داشت تا انسان امروز به دور افتاده از آتش. سوزانده شدن در آتش به مفهمی انتزاعی تر تبدیل شده است و مراد انسان امروز از این واژه به دلیل دوری از آتش با مفهومی که انسان گذشته از آتش مراد میکرد چه بسا تغییر بنیادینی کرده باشد. در واقع آتش جهنم برای انسان امروز نه دیدنی است و نه سوختنی، بیشتر منبعی با رنگ آبی است جهت درست کردن خوراک های خوشمزه و خانه ای با گرمای متبوع ناشی از سیستم گرمایشی مرکزی.
اینگونه است که بال دوم ادیان سامی که زبان و انتزاع تهدید بوده است عملا به حاشیه رانده شده است و در نتیجه جسارت انسان امروز نسبت به نقد و نقادی از دین افزایش یافته است. انسان امروز به دلیل این دور شدن آتش از زندگی، ترسان نیست، در خوف و رجا نیست و بیشتر طالب زندگی این جهانی شده است. نمود بارز آن را میتوان در مسیحیت دید. در ادبیات و اشعار حافظ ما بارها با واژه ترسا به معنی مسیحی برخورد کرده ایم و ترسا یعنی مسیحی. تا همین چند سده گذشته مسلمانان ، مسیحیان را بدلیل ترس بسیار از گناه و گناهکاری ترسان یا ترسا می نامیدند مسیحیان در رهبانیت و صومعه ها خود را محبوس کرده و از ترس خدا به زندگی آن جهانی خود فکر میکرده است.
ترس و ترسان و ترسا ناشی از بازوی دوم دین یعنی زبان تهدید آن بوده است.
این فرضیه این گمان را دارد که نبود آتش در زندگی امروز باعث کم رنگ شدن و بی اثر شدن این ترس و ترسان و ترسا در زندگی انسان امروز شده است و یکی از سلسله دلایل کم رنگ شدن دین و اثر دین در زندگی انسان معاصر است.
پی نوشت:
آتش شومینه برای من چیزی شبیه تلویزیون است، مثل آن قاب دارد و هر شعله و زبانه آن داستان در خیال میپروراند. زغال آخته و طلایی رنگ آن زیباترین طلایی است که از مشاهدهی آن سیر نمیشوم.
پی نوشت دو:
مجله ای از ده سال قبل پیدا میکنم، آن را ورق ورق کرده و هر ورق را با طومأنیه بر روی ذغال پر حرارت شومینه میاندازم. در کمتر از دو ثانیه ورق آتش گرفته و خاکستر میشود. نه از ورق نشانی می ماند و نه از مطلب آن، گویی که از اساس نبوده است. این ورق ها مرا یاد انسان و عمر او میاندازند. با توجه به عمر زمین که در حدود چهار میلیارد سال تخمین میزنند عمر هشتاد سال انسان چیزی شبیه همین دو ثانیه سوختن و خاکستر شدن هر ورق است. انسانی متولد میشود و در آتش زندگی میسوزد و خاکستر میشود و در حجم هزاران خاکستر دیگر مخلوط.
به همین سرعت، به همین کمی، در کمتر از ثانیه ای.
این لحظه اندک را غنیمت دانیم و به ترس های انتزاعی ترس ها و استرس ها اجازه رشد و نمو ندهیم اگر بدانیم عمر تک تک ما کمتر از آن ورق های خاکستر شده نسبت به عمر زمین است.
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
https://t.me/parrchenan