پرچنان:

شرق تهران در حال رانندگی هستم که وانتی با بار چاقاله به قیمت مناسبی می بینم. این قسمت تهران معمولاً قیمت میوه مناسب است. بشدت هوس چاقاله به سرم میزند اما یادم می آید سروچمانم نیست و بدون او مزه ندارد. پایم را از نیش ترمز رها میکنم.

در طول مسیر به این اتفاقی که برایم افتاد دقیق میشوم. اینکه زمانی که مجرد بودم اول خودم را می‌دیدم و تمام قاب «من» بودم

 اما اینک حتی وقتی سر و کله «من» پیدا می‌شود آن دیگریِ‌خاص به طور ناخودآگاه و غیر ارادی سریع در آن قاب نشسته و دیگر «من» شکل نمی‌گیرد و عشق چیست؟ اولویت دادن ناخودآگاه و نه حتی آگاهوار دیگریِ‌خاص بر «من».

 

https://t.me/parrchenan

 

اندر دل من مها دل افروز تویی

یاران هستند و لیک دلسوز تویی

شادند جهانیان به نوروز و به عید

عید من و نوروز من امروزتویی

مولوی