نقره
تماس گرفته بود و به دنبال جایی برای شب ماندن بود.
معمولاً در این جور تماس ها، همه تلاشم را میکنم به کمک کلمات، پازل را جوری تکمیل کنم که فرد به این اقناع شدگی دست یابد که شب را در منزلی از خود یا اقوام سپری کند و صبح به دنبال راه حل مسئله بگردد.
اقناع شدگی مسئله مهمی است. مثلاً در مدرسه در سر کار در خانواده ما با چنین امری روبرو نیستیم. چرا که آزادی به معنای مطلق آن را نداریم و اجباری نهفته پشت سر خود احساس میکنیم. اما من و تلفن و یک فرد و هیچ چیز جز صدا، تقریباً اوج آنچه آزادی و انتخاب است را به نمایش میگذارد و تنها و تنها از دریچه اقناع است که انتخاب او جهت می یابد.
باری
مقدماتم را گفتم، اما اقناع نشد. تیر آخرم را زدم: خوابگاه های ما چون جمعی هستند و طیف گروهها و طبقات مختلف جامعه، احتمال مبتلا شدن به کرونا بالاست، و این برای شما اصلاً خوب نیست!!
اینگونه پاسخم داد:
خسته ام، میخواهم کرونا بگیرم.
فهمیدم موضوع جدی تر از یافتن یک خانه برای خوابیدن است.
پس نیاز به همدلی داشت، موضوع جا و خواب و شب مانی را به کناری گذاشتم و سعی در باز کردن داستانش، فاش کردن خود بر من، شدم.
از افسردگی مزمن رنج میبرد و سابقه هوایی از خودکشی داشت.
از محله های بسیار پولدار تهران بود و همین که دانستم، گفتمش: کارت پس خیلی سختِ! با بعضی در گلو پرسید، چرا؟
چون به هر کی داستانت را بگی، میگویند خوشی زده زیر دلش.
بغضش ترکید و برای چند دقیقه هق هق زد.
حالا با هم بودیم. همکاری دیگر وارد کابینم شده بود و من همه فوکوسم بر گفتگو بین خودم و نقره( نامش) بود.
حالا او مرا پذیرفته بود و می توانستم اقناعیش کنم.
بعد از پایان تلفن، همکارم گفت، فلانی هم آمده بود اما من ندیده بودمش!! آنقدر در ذهنم سناریوها و کلمات را بالا پایین میکردم تا بیش ترین اثر گذاری را داشته باشم، چشمم چیزی که بود را ندیده بود. همکارم را. این نوع تماس ها و این نوع گفتگو ها بیشترین شباهت را به شطرنج سرعتی دارد. تو نسبت به حریفت فقط کمتر اشتباه کن، برنده میشوی. همین.
با پایان تماس و اینکه قرار شد، شب را منزل مادربزرگش برود و صبح به نزد روانپزشک سابقش، ذهنم رفت سمت جمله ای که گفته بود:
کرونا بگیرم، مهم نیست.
این روزها در حال شنیدن درس گفتارهای سروش دباغ پیرامون هانا آرنت هستم و جلسه گفتار پنجمش در ذهنم آمد.
هانا معتقد به امر خصوصی و عمومی بود. اینکه در امر خصوصی ، انسانها قدرت شکوفایی ندارند و هر چه هست، هر چه انسان را انسان تر میکند، از قلمرو حوزه عمومی میگذرد.
حال کرونا آمده و ما برای نجات جامعه، نجات جان انسان ها، مجبوریم به امر خصوصی پناه ببریم. عقب گردی تاریخی. به اندازه هزاران سال عقب گرد.
نقره، نیز برای رهایی از امر خصوصی یا خانه پدری، ترجیح میدهد کرونا بگیرد که امر عمومی در خطر افتد، اما لحظه ای، درنگی، رهایی یابد. کرونا همه قواعد دو هزار و پانصد ساله تفکر و منطق را بدهم زده است.
و معتقدم تفکر و خلاقیت و سبکی جدید خواهد آفرید.
@parrchenan