حتی
یکی از بچه ها ترخیصی ( ترخیص از شبانه روزی که چند سال پیش مربی شأن بودم) آمده بود و با هم صحبت میکردیم.
تا سال پیش باشگاه ورزشی میرفت و هیکلی بهم زده بود، اما اینبار لاغر و نحیف بود، لاجون. چند بار این لاجون شدن را به رخش کشیدم.
: آقا چند وقته افتادم تو خلاف، گل بازی میکنم...
و من نخواستم بیش از این بگوید، حتی موضوع را خفیف در نظر گرفتم:
اگر فقط گل باشه، چیزی نیست، میتوانی جمع و جوری کنی...
چرا خفیف کردم؟
ضمن آنکه در عالم واقع ، اگر فقط گل بازی باشد که من احتمال آن را کم میدهم و حدس میزنم وارد بازی های جدی دیگر هم شده باشد، مصرف گل، نسبتا کم خطر وضعیف است.
اما دلیل اصلی آنکه به او تا حدودی حق میدادم به موادی رو بیاورد آن است که مواد توهمی یا تخدیری، او را از این واقعیت وحشتناک اقتصادی که در حال غرق شدن است بیرون آورد و دمی او را به فضای خیال بافانه و سعادتی خیالی جای میدهد.
اینکه هر چه تلاش اقتصادی کردند و میکنند گویی که در سرسره ای در حال سر خوردن و نزول هستند را با فضایی خیالی و سعادتی خیالی و توهمی پر میکنند.
زمان ترخیصی پراید بیست، بیست وپنج میلیون بود و اکنون به نود میلیون رسیده است.
اما حقوقی که او میگرفت حتی دوبرابر نشده است.
آینده اقتصادی مبهم و حتی تاریک، آدم های میان مایه که اکثریت ماها هستیم را به سمت فضایی خیالی، توهمی سوق میدهد تا تاب آوری کند همه فشار واقعی که بر گُرده اش میکشد.
وقتی در خبرها پراید نود میلیونی میخوانیم، با همه معتادین به مواد مخدر و محرک میتوان همدلی کرد. و آینده اجتماعی و آسیب اجتماعی و فروپاشی خانواده ها و فرزندانی رشد یافته در این خانواده ها را میتوان ترسیمی احتمالی کرد.
در زلزله های اقتصادی، با آوار شدگان اجتماعی میتوان هم دل بود، حتی با اعتیادشان.
@parrchenan