نیچه
اول صبح گاه از درمانگاه زنگ زده بود و گزارش یک کودک آزاری شدیدی را داد.
دقایقی دیگر دوباره زنگ زد و گزارش را کامل کرد. با دلی غم دیده ازش تشکر کردم که این چنین پیگیر پرونده بود.
گفت: دخترک خیلی آسیب دیده بود دلم برایش خیلی سوخت.
پاسخ دادمش، این گزارش سخت که دادی، دیدن همین فضا هم تروما ایجاد میکند.
مرگ رومینا وجدان خیلی از ما ها را بیدار کرده است.
امیدوارم این بیداری مستدام بماند.
نیچه گزین گویی های عجیبی دارد. یکی از آنها این مضمون را دارد که:
رنج های عظیم در حافظه می ماند و در نتیجه آگاهی اتفاق می افتد. در واقع خاطره، رنج، حافظه، نقش پر رنگی در آگاهی دارد.
امیدوارم رومینا آخرین رنجی باشد که در خاطره جمعی ما، در حافظه ما بماند و به آگاهی تبدیل شود و از پس آن، پندار و پنداره های ما، قوانین و حقوق ما نیز تغییر مثبت کند.
هر چه فکر میکنم با نگاه مدرن این معنی ندارد
که اگر پدری فرزند کشی کند، قصاص ندارد
اما اگر مادری همان کند، قصاص دارد.
و این یعنی برای تغییر این فضا، همه ساختار حقوقی برهم خورد.
@parrchenan
در طول ماه رمضان
درس گفتارهای نیچه از حسین دباغ را گوش دادم و
کتاب ارزشمندی به نام نیچه نوشته استرن به ترجمهی عزت الله فولادوند نیز چاشنی آن کردم.
هر چه بیشتر، به نیچه توجه میکنم، اثر او را در زندگی تک تک آدم ها، در تغییرات بنیادینی که در این صد سال در زندگی بشر اتفاق افتاده است را میبینم.
اما مهمترین چیزی که من از نیچه آموختم، توجه به امر زیبایی و هنر است. و کلید واژه فهم سخنان نیچه از استعارههای زبانی میگذرد. برای درک بسیاری از فیلم ها و هنرها، نیاز به آشنایی با فلسفه نیچه است. بسیاری از موقعیت ها را توان تحلیل به تو میدهد. و در نهایت میتوانی خویشتن خود را بسازی و به آنچه میتوانی بشوی، نزدیک و نزدیک تر
دو
سریال وست ورد سیزن دوم آن را دیدم و حتی با شکوهتر از سیزن بخش نخست یافتم. این یافته را شاید مرهون آشنایی بیشتر با اندیشه های نیچه هستم. همه سریال در حال توضیح فلسفه نیچه ، حتی سخنان و گزینه گویی های اوست. و اینکه اگر هر چیز قابلیت انتخاب گری پیدا کند، حقمدار میشود، صاحب حق، و چیزی از جرگه انسان.
تا به حال هنری، نمایشی ندیده بودم، که فرایند ابر مرد شدن را این چنین هنری، بیان کرده باشد.
سه
فیلم تاتر اتاق ورونیکا را به لطف فیلیمو و با اشتراک هزار تومان، دیدم.
برای فهم یک اثر، اگر برایم گنگ باشم، به کلید آن مراجعه میکنم. و کلید برای من نام اثر است.
اتاق ورونیکا مرا یاد نام اثری از یک نویسنده فمینیست می اندازد. اتاقی از آن خود ویرجینا ولف که اثرات عمیقی را بر جنبش های زنان و حقوق زنان تا به امروز گذارده و جرقه های شعله ایست که هنوز نیاز بشر به روشنایی آن فهم میشود. و این تاتر آمد بگوید یک اتاق از آن خود کافی نخواهد بود اگر آن اتاق زندان باشد. و چون زندان شد، همه آن جامعه مردان و زنان اش همه با هم مریض اند. چون هر مردی در دامن زنی رشد میکند پس او هم مریض، مریض تر.
هر جامعه ای که قدر موهای بافته زنی را بداند، هر جامعه ای که زیبایی آن بافه را بدان و آن را قدر دان باشد به رشد خود دست خواهد یافت و به اتاقی از نام هر کس نیازی نخواهد داشت.
و جامعه ای کچلیت زنی برایش ملاک شود از زیبایی بسیار تفاوت دارد
جامعهای که امر زیبا بشناسد، بفهمد تحلیل کند ( بافه مو و تابلو نقاشی در صحنه )
کشتن در آن زشت میشود و اگر جامعه این نباشد ،حتی هنر و هنرمند شدند در خدمت امر زشت قرار میگیرد. در خدمت دروغ بزرگ، نیرنگ، کشتن . وقتی جامعه امر زیبا را نشناسد، زندگی دوگانه و با نقاب و ریاورزانه شکل عادی به خود میگیرد و جان های بی گناه از بین میرود.
برای رسیدن به این جامعه زیبا، عبور از تنگ نظری های در خصوص زنان لازم است.
به قول شاهرخ مسکوب، اندیشه زنی زیباست.
@parrchenan