لرد
این چند روز تلاش دارم خاطرات بازمانده از تلفن را بنویسم و پرونده روزگار اپراتور تلفن شدنم را ببندم.
این جستار از تلفنیست که حس عمیقی از شکست و ناتوانی و کم مهارتی ام را بر من هویدا کرد.
مرد تماس گرفته بود.
:شما ها هستید که از ۱۱۰ بالاتر هستید؟
اینگونه شروع کرد.
داشتم پاسخ میدادم که اینجوری که میگی...
پرید وسط حرفم. من افغانی ام و الان ریختند سرم و دماغم را شکستند و مثل ناودان پس از باران، از چهره ام، خون جاریست.
کمک میخواست. به او توضیح میدادم که اول باید به اورژانس پزشکی تماس بگیرد و به درمانگاه برود و بعد شکواییه و شکایت که گفت کی حرف من س..افغانی رو میخواند! گفت روی خودم بنزین خواهم ریخت و این زندگی سگی رو تمام خواهم کرد.
پرسیدم چند وقته ایرانی؟
گفت متولد ایران در شیراز از پدر و مادری افغانی است. هم سن من بود. با این که سه دهه بیشتر در ایران متولد شده و زندگی کرده هنوز هویت ایرانی را به او نداده بودیم. هنوز حتی حق شکایت را در خود نمیدید.
زنگ سخنش در گوشم:
کدام افغانی را کلانتری آخه پیگیر میشود؟
داشتم به او توضیح میدادم که هزینه های پزشکی هم داشته باشد، کمیساریایی های متعدد سازمان ملل هستند که کمک رسانش باشند، داشتم از این دست تجربه های عملی ام را میگفتم که باز پرید وسط حرفم. بسیار هیجان زده بود و مستأصل بود. نیاز به کمک آنی داشت. زیاد پی حرف را نمیگرفت.
گفت:
شما هم نتوانستید کمک کنید و تلفن را قطع کرد.
تا به حال با آدمی این چنین درمانده مواجه نشده بودم و اینکه درماندگی او ناشی از حقوق اولیه بشر بودن، آدمی بودن، انسان بودن بود، بیش مرا آزرد.
او در این کشور درمانده بود چون برای خود حقی قائل نبود. چون برای او حقی قائل نیستیم.
هفته پیش فیلمی به نام لِرد از رسول اف دیدم. فیلمی بسیار بسیار بسیار تلخ. به اندازه نامش.
جا برای تفسیر بسیار دارد اما توان یاد آوری آن حجم از تلخی را در خود نمیبینم.
اما چیزی که در آن فیلم از ساز و کار سازمان های ایرانی بیان میکند و در این تلفن هم مشهود بود، این تبعیض سیستماتیک و متاسفانه قانونی است که در کشور وجود دارد و این باعث میشود حتی قوانین مثبت و اتفاقات مثبت نیز راه به ناکجا آباد برد.
در تلفنی که اشاره شد. موارد ذیل را میشود دقیق شد:
۱. چرا فردی متولد ایران از پس سی و پنج سال هنوز بی هویت ملی است؟
کدام فامیل ما هست(معتقدم هر ایرانی یک فامیل دور و نزدیک در آن ور آب دارد. کدامیک شأن از پس سی و پنج سال هنوز بی هویت آن کشورند؟)
۲. وقتی تبعیض کلانتری با این طبقه بی هویت بوجود می آید، امکان به انحراف کشیده شدن کل سیستم انتظامی تا سازمان های حمایتی و پزشکی نیز محتمل است.
آدمها در سیستم های این چنین متناقض، همچون لِردِ شرابی، مضمحل یا بی مایه یا پَست میشوند.
متاسفانه نتوانستم در آن تلفن همدلی تام و تمام با او داشته باشم. نتوانستم برای او کاری کنم. من هم شدم قسمتی از سیستم، که او را له میکرد.
دیدم که در او دردسری بود و دگر هیچ
با دُردکشان باز به میخانه دویدم
وحشی
پی نوشت:
اگر کسی لینک فیلم را خواست در پی وی اعلام کند.
@parrchenan