منم آرش
درسگفتارهایی از بیضایی پیرامون اسطوره گیل گمش و آرش گوش دادم که طبق روال قبلی ام مواجهه با آن را در اینجا قرار داده و اگر کسی خواست در شخصی اعلام کند تا برایش ارسال کنم.
حُسن این درسگفتار ها و تسلطی که بیضایی بر اسطوره و تاریخ دارد آن است که تو با ریشه های آداب و رسوم و باورهایت آشنا میشوی و مهمترین امر مثبتی که از این آشنا شدن به دست می آوری، آن است که نسبی تر در همه امور میشوی. از باورهای محکم و غیر قابل نفوذ و همچون بِتُن، نفوذ پذیری چون، خاک میشوی و آنگاه است که خلاقیت چون بذری از دل خاک از تو سر بر خواهد آورد. نسبی گرایی با خلاقیت و آگاهی تچ، رابطه ای توأمان دارد.
اصطلاحی که مثبتی که پیرامون این موضوع داریم:
طرف خیلی خاکی، ارتباط مستقیمی با نسبی گرایی میتواند داشته باشد.
مشغول شنیدن درسگفتار آرش هستم. یاد سال پیش می افته.
همین روزها بود که نزدیک قله دماوند، با صدایی رسا، آرش کمانگیر کسرایی را برای کوهنوردان دانشجو که برای اولین بار، در حال صعود به قله دماوند بودند خواندم.
مدتها تمرین بدنی، اجازه میداد در ارتفاع نزدیک قله صَدایم رسا باشد و به آخرین فرد گروه برسد.
در بازگشت، صدایی زمزمه همنوردان جوانم بود:
مَنم آرش.
منم آرش...
بیضایی به درستی به عظمت کار کسرایی و زنده کردن این اسطوره کهن اشاره میکند. و دلایل آنکه چرا در شاهنامه این اسطوره نیامده را ذکر میکند. و دلیل، پنجاه سال آخر ساسانیان است و اختلافات آنان و در نتیجه تغییر کتابها. درست آنچه که امروزه در کتابهای تاریخ مدارس میبینم، که نامها و عکسها یکی یکی از تاریخ انقلاب حذف میشوند.
بر روی دوچرخه هستم و نمیدانم از فردوسی ناراحت باشم یا سپاسگزار. از بابت این همه امانت داری که به خرج داده و شاهنامه را جز از منبع معتبر( خداینامهها) نسروده است. فکر کن، اگر او این چنین پایبند به منبع نبود، از آرش چه میساخت؟
اسطوره دوباره زنده شده آرش به دست سیاوش کسرایی، قابلیت های امروزی زیادی برای ما ایرانیان دارد. قابلیتی که حتی معتقدم میتوان گِرد این اسطوره، دو طیف بزرگ فکری ایرانیان یعنی مذهبیون و غیر مذهبیون جمع شوند و فکری نو دراندازند.
در پایان این درسگفتار ها به نتیجه های جالبی رسیدم.
اگر مغربیون برای خود نمایش دارند و تاتر، و تماشاگر، ما مشرقیون، نمایش و تاتر در زندگیمان و باورمان حضور عمیق تری دارد. آن را تک تک ما اجرا میکنیم و تماشاگر صرف نیستیم. از اعمال حج، که بازسازی نمایش اسطوره ابراهیم و هاجر و صفا و مروه و هروله گویان شدن است تا محرم و رسوماتش. در واقع ما مشرقی ها، آنچه نمایش هست را در باور خود زندگی میکنیم. و این برای خلاقیت، هنر و معنای زندگی ، جای پُری باز میکند.
مَنم آرش...
@parrchenan