الفبای فلسفه
پرچنان:
بازدید از منزلی رفته ایم. آدرس را پیدا نکرده و در ترافیک شبانه تهران، کلافه شده ایم.
با هر سختی و سماجتی که شده آدرس را یافته و به سر کوچه میرسیم. محله ای قدیمی با خانه های تو در تو.
دو خانم مسن که در کوچه منتظر ما هستند و در ضمن تماس گیرنده، مددجو را به ما نشان میدهند و اظهار میدارند نمیتواند حرف بزند و پدرش، برای درمان او اقدامی نمیکند.
به در منزل رفته و با پدرش صحبت میکنیم و او با مستندات، به ما نشان میدهد که روند گفتار درمانی فرزندش را با جدیت دنبال میکند.
نتیجه راوی:
چندین ساعت ترافیک سنگین، بد آدرس بودن منزل، خستگی آخر شیفت، و... مرا وادار به یک نتیجه گیری اولیه کرد: امان از فضولی.
خانم های مسنی که سر کوچه مینشینند را اینگونه ارزیابی کردم.
روز بعدش که خستگی از تنم خارج شده بود و هیجانات خشم ناشی از ترافیک را نداشتم، باز به موضوع اندیشیدم. آیا میتوانم این موضوع را فضولی ارزیابی کنم؟
کودکی چهار ساله که همیشه ساکت است را میبینند. و اینکه از پس سالها تغییری نمیکند. آیا این کنجکاوی به جاست؟
اکنون ارزیابی ابتدایی ام را با تردید مینگرم
گویی مرز باریک و ناپیدا و گُمی دارد بین فضولی و کنجکاوی بهجا.
اما ملاک و عیار آن چیست؟
سخت است فهمیدن آن. اکنون رفتار آن بانوان مسن را علی رغم عدم صحت ماجرا تصدیق میکنم.
@parrchenan
الفبای فلسفه
نایجل واربرتون
چند سال پیش بود که خوانده بودم و وسوسه شدم دوباره آن را بخوانم.
کتاب مفید و خوبی است.
شش فصل دارد و از نقد اساسی براهین اثبات خدا به درست و نادرست و سیاست و هنر و ذهن و وجود خود میپردازد.
برای من جذاب ترین قسمت کتاب، بخش نقد براهین اثبات خدا و فصل درست و نادرست بود.
کتاب به درستی به من نشان میدهد برای رسیدن به ایمان به خدا، دریچه ای غیر از منطق و فلسفه و عقل است و آن عواطف و احساسات است و عاشقی.
با خواندن فصل اول، کل کتابهای دینی و بینش و بهمان کتابهای عمومی اجباری دانشگاه میرود هوا.
کتاب، فرایند سخت یافتن درست و تشخیص آن از نادرست را نیز بر من معلوم میدارد. فرایندی که قطعی نیست و از زاویه ای به زاویه ای دیگر تغییر میکند.
@parrchenan