چهار چوب
چهارچوب
آیا ما افرادی چهارچوب دار هستیم؟
چهارچوب داشتن خوب است؟
نداشتن آن بد است؟
آیا فقط چهارچوب ما مورد تایید است و بقیه رد کردنی؟
اگر چهارچوب داشتن خوب است؟ پس انعطاف پذیری بد است؟ چگونه ممکن است هم چهار چوب داشت و در عین حال انعطاف پذیر بود؟ آیا این امر ممکن است؟
به این سوالات فکر میکنم و در خود، گمم. چند روزی بود که با این سیؤالت زندگی میکردم. بخصوص هنگامی این سوالات برایم جدی تر شد که خبر سر بریده شدن معلمی فرانسوی به دلیل نشان دادن کاریکاتور های نشریه طنز، آمد. و به دنبال آن، تجمع مسلمین.
قسمتی از جستار کتاب مسکوب را یافتم که پاسخ به این سوالات را در خود برای من داشت، او معتقد است که تفکر ما، تفکری یگانه ( چهارچوب دار)و غیر انتقادی است و تفکر غرب منعطف و این را از تبار تاریخی هر دو فرهنگ استخراج کرده است اجازه دهید آن را در اینجا بیاورم:
«چون صحبت از دین است به جای اصطلاح هابی چون نقد، بررسی،دید انتقادی، سنجش عقلانی و جز اینها عبارت «اعتراف به گناه» را به کار می برم.
در سنت دینی مسیحیان گناه از ازل در کنه وجود آدمی سرشته شده است. مومن کاتولیک با اعتراف به گناه، روح خود را از آلودگی می شوید از آنجا که گناه در آدمی ریشه ای است که هر بار می تواند در دل و دست جوانه بزند اعتراف به امید پرهیز از آن نیز امری پیوسته و همیشگی است که هر بار می تواند تکرار گردد درست به خلاف توبه در نزد ما اگر با قصد شکستن و تکرار توأم باشد باطل است در اعتقاد مومن مسلمان توبه جدایی کامل، بریدن از ظلمت گناه نفس اماره شیطان و پیوستن به نور ایمان به حق است. اعتراف مومن مسیحی تنها گامی در راه رستگاری پرتوی از نور است نه بیشتر زیرا ناتوانی ضعف بشری امری ذاتی و در دین پذیرفته شده است... وقتی انسان مسیح بر صلیب بی تاب از شکنجه و تنهایی و تحقیق نومیدانه شکوه می کند که خدایا چرا رهایم کردی (متا ۲۷ مرقس ۱۵) فرستاده خدا بیچارگی و درد انسان بودن را دربن جسم و جان حس میکند... نمونه های دیگری از این دست در عهد جدید کمی نیست...
اینها همه حکم راندن درباره دیگری را دشوار و سخن گفتن از خطا و گناه یا ضعف خود را ممکن می سازد کسی که در چنین سنتی پرورش یافته باشد وقتی بخواهد کارنامه زندگیاش را در برابر چشم خود یا دیگری بگسترد با دشواری روانی کمتری دست به گریبان است زیرا روحیه ای که این کتاب ایجاد می کند به خودی خود مانع پذیرش لغزشها و موجب محکوم کردن خطاهای انسانی مگر آنچه شرایط سیاسی اجتماعی همانطور که بارها دیده شده است( جنگ های صلیبی، انکیزیسیون و غیره)مومنان و بیگناهی خود و گناهکاری مخالفان معتقد کند و آنها را به تعصب آزاد و شکنجه و سوختن و کشتن دیگران وادارد.
اما از دیدگاه این بحث مهمتر آن است که کتاب مقدس مسیحیان خود کارنامه زندگی قدسی مسیح است بنا بر خاطرات چهار تن از حواریان شرح حقیقت( آرمان واقعیت) یگانه ای ست در چهار روایت کم و بیش متفاوت و با وجود تفاوت هر چهار معتبر، آن هم حقیقتی آسمانی و قدسی و نه بشری و این جهانی. وقتی حقیقت الهی در چهار وجه پذیرفته شود جای چند و چون تردید و جستجو در حقیقت زمینی ما باز می ماند به ویژه آنکه جوینده نه خود بی گناه است و نه در داوری نسبت به دیگران آزاد.
... باری در فرهنگ مسیحی راه نگارش زندگینامه و خاطرات با ایمان و بی ایمان... هموارتر بوده و هست اما سنت ما جز این است. کتاب مان وحی الهی و حقیقت آن به همان صورت یگانه و تردید ناپذیری است که نازل شده جز چند معصوم کسی از گناه بری نیست بشر جایزالخطا و بخشودنی ایست اما در حد گناهان صغیره نه کبیره که احکامش روشن است.
بنابراین رویارویی جهان و خود، حقیقت ما یک چهره بیشتر ندارد،چهره مخدوم یگانه و نفوذ ناپذیر نه ممکن و محتمل، روایت یا حالتی جز آن خلاف یا ضد حقیقت است...»
از صفحه ۱۸۷ تا صفحه ۱۹۱ کتاب شکاریم یک سر همه پیش مرگ.
به پاسخ های خود تا حدودی رسیده ام. چهارچوب چیزی بسیار تنگ نیست. بر عکس چیزی بسیار گُشاد و حتی منعطف و گُم است. چیزی در حد مرنج و مرنجان.
در واقع چهارچوب شرط اصلی نیست، انعطاف شرط اساسی است.
اگر بخواهم چهارچوب را به ذهنم نزدیک کنم یعنی چه، همین چهارچوب هر اتاق که درب، بر لولا های میخ شده بر آن قرار دارد را ملاکی قرار میدهم. آیا مثلا یک یخچال سای باساید از آن رد میشود؟
اما آیا در تبار بشری، مثلا یک چادر نشین، چادرش، چهار چوبی داشت که چیزی از پرده چادر عبور نکند و گیر کند؟ تقریباً هر چیزی میتوانست در آن جا گیرد...
نتیجه:
شاید لازم است اگر چهارچوب های محکم و سفت و سختی داریم، بر انعطاف پذیری آنها بیشتر فکر کنیم.
@parrchenan