دکان
دکانی به همراه برادرم داریم که در رسته لوازم التحریر و فتوکپی است. دکان گاز و آب دارد و این اجازه پخت و پز و شست و شو را به ما میدهد. هنگام ناهار، معمولا عطر کته دم کشیده، فضای دکان را احاطه کرده و بستگی به این که چند نفر باشیم، پیمانه برنج را تنظیم و دور هم میل میکنیم.
در تابستان ها آب دوغ خیار و زمستانها، تیرت کله پاچه، بسیار خورده میشود. گاهی هم که کاسبی کساد باشد، برادر، که آشپز بَدَکی نیست، خورشتی درست میکند، مثلا خورشت سیب. یخچالی نقلی داریم و فاسد شدنی ها را در آن میگذاریم. امان از لبو و شلغمی که در عصرگاه پاییز و زمستان صرف شود. با دندان ،لبو داغ را در دهان نیمه باز توقف داده تا لب و دهان، از داغی آن نسوزد. تقریباً هر دو روابط اجتماعی خوبی داریم و این باعث میشود، حلقه دوستان زیادی به دکان،رفت و آمد کنند، و بعد از مدتی، هر یک لیوان و فنجان مخصوص خود را از آبچکان سینک کوچک دکان آویزان کنند. قدیمها یادتان می آید خانه مادربزرگ که زیاد مهمان میماندیم، یک پیژامه اضافه برای همیشه آنجا میگذاشتیم؟ حاجی بابای ما که سال پیش مرحوم شده بود به تعداد نوه هایش و قد و اندازه آن روزهایمان، شلوار کردی کنار گذاشته بود.
اکنون هم این ماگ های دوستان که در آبچکان آویزان است مرا یاد خاطرات کودکی شیرینم انداخته است.
سماور بزرگ دکان، دائم الجوش است و مهمانی اگر بیاید، بدون نوشیدن چای، از در دکان بیرون نخواهد رفت. گاهی هم یک فنجان قهوه ترک دم کرده، شاید. پایه قهوه البته که من هستم. سالها، شیفت شب بودن، وادارم کرده بود صبح ها با قهوه، هوشیار باشم و اینک از حجم قهوه خوردنم اما بسیار کاسته شده است.
دور همی هنگام ناهار، یکی از عزیزترین لحظات ماست.
وچای بعد از ناهار قیامت ماجرا.
کاپیتان و فرمانده دکان البته که برادر هستند.
همه اینها را هنگامی به ذهنم هجوم آورد که این پادکست عالی از آشپزی را گوش دادم. عکس های غذاهای مادر، کار خود را کرده بودند و دوستی از آلمان این پادکست شنیدنی را بعد از دیدن عکسها بهم معرفی کرد.
امیدوارم شما هم لذت ببرید.
در این پادکست فردی به نام پگاه بیان میکند که مهاجر وقتی مهاجرت کرد بر هیچ چیز، دیگر تسلط ندارد، جز غذاها، و وطن و خانه او میشود غذاهایی که درست میکند و بر آن مسلط است و تسلط دارد. وطن یعنی خانه و مزه و غذا آن چیزیست که وطن را وطن میکند
نتیجه:
محل کارمان را به وسیله غذاهایمان به خانه تبدیل کنیم.
به وسیله آشپزی وطن خود را بسازیم. وطن خود را خود بسازیم.
این روزها وطن، ساختنی است. با چیزی از عطر و مزه، وطن و خانه را بیافرینیم.
پینوشت:
در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بي کاران
به دکان کسي بنشين که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداري پس تو را زو رهزند هر کس
يکي قلبي بيارايد تو پنداري که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراري که مي آيد
تو منشين منتظر بر در که آن خانه دو در دارد. مولوی
@parrchenan