زمستان و بخاری

 

زمستان را دوست دارم، چون بخاری در آن روشن می‌شود و بخاری در زمستان و جای سرد یعنی کانون جمع شدن و گرم شدن.

دکان، را یک بخاری لاجون گرم می‌کند و این یعنی خارج از محیط بخاری، گرم نیست. از سرما بخصوص وقتی که با دوچرخه می‌رسی، و میروی بالا سر بخاری، می ایستی بسیار کیف دارد.

لباست و کاپشنت را از قسمت انتها می‌کشی تا دهان باز کند. آنگونه که آن قسمت کشیده کاپشن فک پاینی آن دهان فرضی میشود چون تحرک دارد و بدنت فک بالا چون بی تحرک است. پس با این دهان گشوده گرما را از بالا سر بخاری می‌بلعی. مثل نهنگ، پلانگتون ها را.

 

همین عمل را از پشت انجام می‌دهی چند بار تکرار میکنی و همچون نهنگی سیر، این اقیانوس کوچک بالا سر بخاری را پس آنگاه ترک می‌کنی.

وای به روزی که دستت را با آبی سرد شسته باشی، نمیدانم چرا لوله کشی دکان زمستان‌ها به ناگاه به چشمه های سرد آلاسکا متصل میشود.

 اما یک جانپاه داری. بخاری.

پس دستانت را به هُرم گرمای آن از یخی نجات میدهی.

 

بخاری یعنی جانپناه، یعنی لحظاتی ماندن در بر او و جان گرم کردن. پا رو پا انداختن و موبایل چک کردن یا کتاب خواندن.

بخاری

مثل جان‌پناه های کوچک کوهستان‌هاست در دوران و‌کولاک.

بخاری یعنی آغوش. 

آغوش یار. آغوش دوست. آغوش میهربانی

 

 الهی آغوش شما برای دیگری های عزیرتان، چون بخاری گرم باشد و جانپاه.

 

لا تکتبی لی جوابا

لا تکترثی

لا تقولی شیئا

إننی أعود إلیک

مثلما یعود الیتیم إلى ملجأه الوحید

و سأظل أعود

أعطیکِ رأسی المبتل

لتجففیه بعد أن اختار الشقی أن یسیر تحت المزاریب...

 

جوابی برایم ننویس

حرفی نزن

به آغوشت باز خواهم گشت

همچون یتیمی که به تنها جانپناهش باز می‌گردد

باز خواهم گشت

و موهای خيسم را

که راه رفتن زیر ناودان‌ها را انتخاب کرده بود

به دستان تو می‌سپارم تا خشکشان کنی...

 

#غسان_کنفانی

 

@parrchenan