نوشتن
آیا نوشتن مفید است؟
چهار سال پیش بود که با توجه به کثرت شبکه های اجتماعی میخواستم از نوشتن دست بردارم. پرچنان سالها در وبلاگ نوشته میشد و وبلاگها دیگر زور نداشتند، مثل نوار کاست در حال منسوخ شدن بودند. همچون پیکانی شده بودم که ضبط خراب نوار کاستش را رها نمیکرد اما
در نهایت نوشتن را ادامه دادم. یک اسباب کشی به تلگرام کردم و این داستان نوشتن ادامه یافت. آن قدر الکی این اسباب کشی را انجام دادم که برای آدرس تلگرامی دو تا آر گذاشتم، دو به شک بودم انجام بدهم یا نه. اما انجام دادم.
برای دهمین سالگرد تولد پرچنان کیکی گرفتم و با دوستانم جشن کوچکی گرفتم.
و اکنون بعد از این همه سال به نوشتن فکر میکنم، آیا این نوشتن اثری در زندگیم داشت؟
میخواهم ابعاد روانی آن را کنار بگذارم و به جنبه های سرمایه ای آن تمرکز کنم.
یکی از مهمترین باغ منظرهایی که از نوشتن کسب کرده و به تماشای آن مشغولم، حضور و کشف محبوبم است.
محبوبم یکی از خوانندگان قدیمی پرچنان است، سالها آن را خوانده بود افق های مشترک را در خود و نویسنده دیده بود و رخصت کشف خود را در نهایت صادر کرد.
از رمان سخت و سهمگین افغانی کشی شروع شد، تحلیلم را از این کتاب نوشته بودم و او مشتاق خواندن آن شد، هنوز نام شخصیت داستان یادم است، فیروزه.
گذشت تا کتابی دیگر از همان نویسنده را خوانده و معرفی کردم: نامه هایی به پیشی، اما اینبار داستان فرق داشت، کتابی نبود که انتشاراتی باشد و نویسنده خود، آن را چاپ کرده بود، پس دسترسی آسان به آن کتاب نبود.
محبوبم گشته بود و کتاب را در کتابفروشی ها نیافته بود، پس از من برای تهیه این کتاب کمک خواست.
اینجا بود که آرشی شدم و چله کمانم را کشیدم، تا زورترین روانم کشیدم و پرتابش کردم و سرزمین و وطنم را کشف کردم مرز آن تنه درختی آن دورها
و همه اینها را مدیون نوشتن هستم، نوشتن برایم یک سرمایه اجتماعی، عاطفی، خِردی جمع و جور فراهم کرد. از پس سالها، یک دکان زیر پله در گذر گاه داستان انبوه عابران و آدم ها و خوانندها برایم به ارمغان آورد و رخصت داد داستانم را با داستان یک دیگری در آمیزم و ما شدم.
کتاب و نوشتن، دو بازوی سرنوشت و تقدیرم بود. سرنوشتی که انگار خودت المان های آن را میچینی.
نتیجه راوی:
۱. نوشتن یک سرمایه است
۲. سرمایه یک فرایند زمانی است. سالها، به قدمت ۱۴ سال.
پی نوشت: تولد پرچنان در همین روزها بود.
@parrchenan