بازدید از منزلی رفته بودیم و منتظر که مصاحبه کنیم.، خانه و خانواده درون آن تِم مذهبی داشت.
یک جوجه وسط فرش راه می‌رفت و جیک جیک می‌کرد. میشد حدس زد حیوان خانگی کودکی است.
پرتاب شدم به کودکی خود. احتمالأ خیل عظیمی از دهه شصتی ها که تنها حیوان خانگی مجاز جوجه بود نیز با دیدن این صحنه پرتاب میشدند. آن زملن ها خبری از پِت و سگ و گربه انواع و اقسام نژاد ها نبود.
دمپایی  پاره می‌دادی و جوجه می‌گرفتی. سر هر کوچه دست فروشی جوجه رنگی می‌فروخت.
معمولاً تابستان با چند تایی جوجه شروع می‌شد و اگر زیر دست و پا له نمیشد یکی دوتا شاید آخر تابستان می ماند و همین که به اولین قوقولی قوقول ها افتاد سر از دیگ غذایی در می‌آورد.
 در خانه مددجو بودم و به توک زدن های جوجه بر روی فرش خیره بودم، راه رفتنش بر روی نقش های قالی  هر دم مرا در کودکی خود پرتاب می‌کرد.
اما روزگار، تنها چند سال زمان لازم داشت تا آن سبک زندگی به سبک زندگی پِت محور و دلسوزی بی امان به سگها تبدیل شود.
پی نوشت:
همچنان جوجه داشتن را دوست دارم  هم فال بود و هم تماشا و هم در نهایت پروتئین خانه ای میشد.
@parrchenan