مشغول گرفتن آب هویج بودم، صدای دستگاه بلند بود و آب هویج شُره می‌کرد در لیوان. یکهو پرتاب شدم سالهای کودکی. عینکی بودم و گفته بودند آب هویج برای سوِ چشم خوب است. بابا زیاد هویج می‌خرید و آبش را می‌گرفت. اول شروع میکرد به شستن و بعد سر و تهش را زدن و در نهایت آب گیری.

آن زمان ها از کف آب هویج خوشم نمی‌آمد، اما اکنون عاشق آنم و نه برای آن و نه این نمیدانم چرا.

تو فکر رفته ام و از دستگاه، چکه ای آب هویج می‌ریزد و لیوان را ریز ریز پر میکند. یک هویج دیگر داخل دستگاه می‌اندازم و فشار می دهم...

اکنون که خودم زندگی مشترک را شروع کرده ام، آن آب هویج گیری بابا را بیشتر فهم میکنم. 

 این کارش را بعد سالها اینگونه تفسیر میکنم:

«فرزندم من عاشق شما هستم من عاشق زندگی هستم».

اینکه برای فردی که دوستش داری شروع کنی کاری کنی، مثلا آب هویج بگیری، فضایی عمیق از دوست داشتن را نشان میدهد. این «سرمونیِ» از خرید تا پاک کردن تا شستن تا آماده کردن، همه نشانه های پر رنگی از عشق است. عشق به دیگری. عشق به زندگی. بابا شاید می‌توانست از دکان های آبمیوه گیری، آب هویج بگیرد. اما او این سرمونی ( آبمیوه گیری به همراه فرآیند آن) را انتخاب می‌کرد تا عشق به دیگری، عشق به زندگی را بصورت عملی به فرزندانش نشان دهد.

پیشنهاد میکنم اگر فرزندی دارید، رفتارهایی اینگونه که نیاز به سرمونی و مشارکت خود فرزند، مثلا در شستن یا پاک کردن... دارد انجام دهید. چسب زندگی که همانا عشق است را افزون میکند.

 پیشنهاد دارم از سبزی خوردن های سر سفره، خوراک های تهیه شده در منزل به راحتی عبور نکنیم و این سرمونی و عشق را درون آن ببینیم.

***

ما دهه شصتی ها در طول زندگی چندین بار کنکور داده ایم. مطمئن نیستم اما بخاطر ندارم کنکوری را شرکت کرده باشم که بابا مرا به حوزه امتحانی نرسانده باشد.

برای ارشد که حتی من سرباز بودم و مُودم پایین و حوصله شرکت کردن نداشتم، بابا خودش برایم دفترچه کنکور ارشد را خرید.

امروز یاد بابا افتادم.

 هر چقدر که تلاش می‌کنی از خاطرات فرار کنی و فراموش، گاهی یهو از یک کوچه بن بست سر و کله اش پیدا می‌شود.

 

عشق به دیگری، عشق به زندگی را میتوان در این نوع کردارها یافت. این ها دیگر از حالت زبانی خارج شده و به فعل درآمده عشق است.

 

https://t.me/parrchenan