خورشید
پرچنان:
می دانستم پدرش بستری است زنگ زدم حال و احوالی بپرسم، گفت یک ساعت بعد از تلفن دیروز تو تمام کرد.
سکوت بود که در دو سوی خط برقرار شد.
سکوتی که صدایش آزار میداد.
سکوت را شکستم و گفتم نمیدانم چه بگویم.
خیلی افراد را دیده ام که در منزل که باشند تلویزیون را بیشتر مواقع روشن میگذارند. صدایی در فضا را گویی لازم دارند.
اما سکوت پر از نمیدانم است. پر از هیچ است. سکوت یعنی فضایی که صدا نباشد، از عدم می آید و ایجابی است.
ته نوشت:
هر چه نمیدانم ها بیشتر شود سکوت افزون تر. در نمیدانم یک حیرت و تاب آوری نسبت به زندگی، آینده، هستی، وجود دارد. سکوت یک نوع فروتنی است
@parrchenan
خورشید
کارگردان مجید مجیدی
فیلم ضعیفی بود، گپ های زیادی داشت. اما از لحاظ معنای کلی، قابل کشف معنا بود.
خورشید کلید واژه است. گنج است، فیلم میخواهد یک طبقه را به مخاطب معرفی کند. طبقه هیچ.
طبقه هیچ طبقه ایست که هر چه تلاش کند، درس بخواند، رنج ببرد، باز هیچ است. چاه کنی است که همیشه ته چاه است. طبقه هیچ، طبقه اجتماعی است که هر چه تلاش کند، کفتر هوا کند، درس بخواند، کار کند، جستجو گر و زحمت کش باشد باز هیچ است.
این فیلم با این معنا به مخاطبش چه میخواست نشان دهد؟
همان چیزی را که دختر کبریت فروش آندرسون در قرن نوزدهم.
بینوایان ویکتور هوگو.
این دو داستان میدانید در کدام کشورها اتفاق می افتاد؟
دانمارک و فرانسه
و اکنون بعد از دو قرن، در این کشورها سطح رفاه اجتماعی به درجه ای رسیده است که طبقه هیچ ندارند.
این نوع فیلم ها و داستان ها، امکان آگاهی و سپس شاید امکان مطالبه گری را در طول زمان به مردم یک جامعه دهد.
فیلم خورشید یعنی آنکه اسیر این تبلیغات نشویم که ما این تعداد استعداد و نخبه کشف کنیم. یعنی انبوه طبقه هیچ را ببینیم و از استثناها عبور کنیم.
برای ارتقا طبقه هیچ نیاز به اراده ملی و حکومتی است، کار گروهی و شخصی و ان جی اوی و خیریه ای امکان ارتقای طبقه هیچ را ندارد تنها شاید بتوانند استثناها را شناسایی کند، اما امکان تغییر در ترکیب طبقه هیچ را ندارد.
@parrchenan