جنگل نروژی
فیلم جنگل نروژی را دیدم.
به داستان تقریباً وفادار بود و یک مزیتی که نسبت به کتاب داشت، قسمتهای سانسور شده در کتاب را اما میشد در فیلم دید. و اتفاقاً مهم نیز بوده که خواننده ایرانی به دلیل سانسور از آن غفلت کرده است.
و به همین دلیل پیشنهاد دارم افرادی که این کتاب را خوانده اند فیلم را نیز ببینید. تم فیلم نیز با محتوای کتاب هم خوانی دارد و سکوت های آن دلچسب است.
معنایی که از فیلم یافتم تقریباً همانی بود که از کتاب داشتم اما آن قسمت های سانسور شده هم برای خود معنا داشت.
اینکه به جزئیات ریز سکس و نوع آمادگی سکس برای زنان و مردان را هم نشانه رفته بود. اینکه زنی با این که عاشق مردی هست اما تمایل سکسی به او ندارد. چرا؟ این چرا چرا خود شخصیت نیز هست.
یکی از فرضیه های تکامل اینگونه است که در انسان مهمترین عامل شناخت، بینایی است و مرد و زنی که از کودکی هم را دیده اند، مثل خواهر و برادر یا والدین و فرزند، به هم رغبتی سکسی مثل دیگر پستانداران ندارند. چون بسیار هم را دیده اند میلی به هم ندارند ( توضیح بسیار مختصری بود)
شاید پاسخ به آن چرا در این فرضیه تکاملی نهفته باشد.
این که فرد میتوانست با مراجعه به پزشک و درمان دارویی، مشکل سکسی خود را نیز کم یا برطرف کند و اینگونه به زندگی امیدوار شود.
فیلم نگاه داروینی نیز داشته است با این تفاوت که سکس را ابزار این دو( تولید مثل و بقا) دیده است و فقدان یا کارکرد ناقص آن را مرگ و نیستی.
ما هیچ دلیلی برای مرگ خود خواسته شخصیت ابتدایی داستان نداریم مگر داستانی که معشوق او سالها بعد از عدم امکان سکس با او سخن به میان آورد و شاید این پاسخ مرگ هر دو باشد.
فیلم و رمان نتیجه ای مشخص دارد جدی گرفتن سکس، بخصوص سکس با عاطفه و احساس در زندگی به عنوان ساحلی در دریای مواج نیستی و مرگ.
پی نوشت:
لینک فیلم را در قسمت کامنت ها قرار خواهم داد
@parrchenan