این روزها پادکست گازِت را گوش میدهم. پادکستی تاریخی با فوکوس بر روزنامه وقایع اتفاقیه.

چند قسمت آن پیرامون جدایی هِرات از مملکت محروسه علیه است. قسمت های دردناکی از تاریخ ایران در همین چند سال پیش.

 از پای پروین خانم تا افسردگی سفیر انگلستان از فتح نامه هرات تا قرارداد پاریس همه دخیل بوده است در این قرارداد.

 اما چیزی که نظرم را جلب کرد دو نکته است.

۱.در صد و بیست و سه سال پیش هم تقابل میدان و سیاست بوده است. کامران میرزا فاتح هرات پیشنهاد لشکر کشی به هندوستان شورش کرده بر انگلیسی ها را میدهد و اما صدر اعظم افخم امجد در نهایت پیشنهاد ترک مراورده جنگ و آزاد سازی بنادر جنوبی ایران را به شاه پیشنهاد میدهد و ناصرالدین شاه آن را می‌پذیرد.

خودم را جای ناصرالدین شاه که میگذارم و اجبار به انتخاب، تصمیم او را بیشتر پسندیدم. اگر این تصمیم نبود شاید اکنون ما هزاران کیلومتر مرز دریایی نداشتیم و همچنان با قبایل تراکمی در حال جنگ.

  ۲. هرات چرا از ایران جدا شد، بذر آن را باید در تفاوت مذهبی هرات با سرزمین اصلی دانست و دامن زدن بر تفاوت های داستان های تاریخی صدر اسلام که از بعد از صفویه بر طبل آن کوبیده شد و تا قاجاریه بدان بغیر از حکومت نادر، ادامه داده شد.

 هِرات دروازه خیوه و بخارا بود و با جدایی آن، آنها هم جدا شدند، میلیون ها کیلومتر مساحت سرزمینی که آن زمان برای داشتنش، کشوری نبود که دندان تیز کند به راحتی به دلیل این داستانها مذهبی امکان جدا شدن پیدا کردند در حالیکه همه عمر تمدنی خود را، زبان مشترک فارسی را داشتند.

نتیجه گیری:

۱.با نگاه به تاریخ شاید نیاز باشد دستان مردان دیپلمات را باز نگه داشت و مردان میدان را با احتیاط دنبال کرد.

نتیجه گیری شخصی: هر کدام ما در شخصیتمان هر دو را داریم، هم مرد میدان و هم دیپلمات، به دیپلمات شخصیت مان، فرصت های بسیار بیشتری دهیم، دست او را باز بگذاریم.

 

۲. نقالی داستان های بیشتر اساطیری و کمتر تاریخی صدر اسلام و ایران باستان و پان ترکیسم و پان کردیسم و پان عربیسم را فرو گذاریم تا امکان اتحاد بین الاذهانی را در جامعه حول محور توسعه و مدرنیته بدست آوریم ورنه این داستان پردازی ها، ممکن است نه اکنون که حتی ده ها سال بعد کار دست نسل های بعدی دهد. از کورش و محسنیه و یا علی سلام مرا به فرزندانم تا روز قیامت برسان بهتر است عبور کنیم تا سرزمین، سرزمین بماند تا نسل های بعدی درگیر جنگ و جدایی و مهاجرت های ناخواسته و سهمگین نشوند.

نتیجه گیری شخصی: برای من، مفهوم توسعه که در دل مدرنیته است، جایگاهی ویژه دارد و سرزمین ایران را نیازمند به آن و هرچه که ( مثلاً باوری)آن را کم رنگ یا مخدوش کند برایم ناپسند. 

 

 @parrchenan