ابتدا نظر شما را به کامنت جناب سامانی دعوت مینمایم:

«بله، جالب به نظر می‌رسد. قصد ایراد گرفتن یا انتقاد ندارم ولی در این مورد و موارد مشابه دیگر، از جمله نگه‌داری حیوانات در خانه، همیشه این سؤال برایم مطرح می‌شود که آیا به‌عنوان یک موجود زنده به حق زندگی موجودات دیگر به‌اندازهٔ کافی توجه می‌کنیم؟ حالا البته گیاه موجود ذی‌شعوری نیست ولی فرض کنید (فقط فرض کنید) شما یک گیاه بودید و کسی با شما چنین کاری می‌کرد و اصلا هم نظر شما را نمی‌پرسید. چه حسی داشتید؟

گیاه و حیوان محل زندگی طبیعی‌شان آپارتمان و دستشویی و ... نیست.

آدمیزاد به فکر خودش و آرامشش و برآورده کردن نیازهای جسمی و روحی خودش است. این‌ها خیلی هم اهداف خوب و عالی و متعالی‌ای هستند. ولی خوب است نیم‌نگاهی هم به موجودات زنده‌ٔ دیگر داشته باشیم و برای آن‌ها هم (اگر نه به‌اندازهٔ خودمان) دست‌کم به اندازه‌ٔ خودشان حق حیات قائل باشیم.

ببخشيد. همه‌ٔ این حرف‌ها را به شکل سؤالی بخوانید، نه به شکل انتقاد یا ایراد».

ابتدا سپاسگزاری خود را از کامنت ابراز میکنم و تشکر میکنم از این کامنت و هر کامنت دیگر. حتی اگر انتقادی و حتی اگر نقد آتشین باشد.

دیدم پاسخ به این کامنت، خود ارزش یک جستار را دارد، پس درنگی داشته و در یک جستار ارائه می‌نمایم.

اگر از خوانندگان پرچنان باشید احتمالاً متوجه شده آید که این کانال یک روح کلی و چند ستون اصلی دارد و نوشته ها معمولا بر این پایه ها قرار می‌گیرند‌.

یکی از این ستون، درنگی بر زندگی در دو متد است که نویسنده بر این باور است که انسان ها یکی از این دو را و یا تلفیقی از این که گاهی این گاهی آن پر رنگ تر میشود برمی‌گزینند: فضای فکری _ زندگی انتزاعی و فضای فکری_ زندگی واقعی_ رئال.

با این مقدمه به متن باز میگردم. اینکه نگاهی که در کامنت وجود دارد انتزاعی و اتفاقا بسیار زیباست را باور دارم. در واقع فیلتر شاعرانه هنری اگر بر چشم انسان باشد، فضای انتزاعی شکل گرفته و شاعران و هنرمندان هنر و شعر خود را عرضه مینمایند.

اما و بسیار اما وقتی است که در این فضای انتزاعی گم شویم و آن را مخلوط به رئال یا واقیعت بنماییم.

اینگونه چه بسا از هنر و شاعری به یک زندگی خیالی و حتی گاهی خطرناک گام برداشته باشیم.

مثالا در کامنت خواننده گرمی مان، اگر این فضای شاعرانه را تسری دهیم و اینکه خودت را جای کفش بگذار ببین چه دردی و وزنی را روزانه تحمل می‌کند. یا خودتان را جای مو و ناخن بگذار ببین چه درد وحشتناکی را هنگام سر بریدن تجربه میکنند یا اینکه خودت را جای سرامیک توالت قرار بده و بین آیا دوست داری هر کس زردآب و مدفوع خود را ...

و وقتی اینگونه شد زیستن مشکل میشود و یا بسیار مشکل. آن زمان حتی بر روی دهان حریر نازک قرار میدهیم تا ناخواسته حشره ای به دهان نرود ( رفتار بعضی از برهمنان بودایی)

وقتی پندار انتزاعی که می‌توانست هنر باشد و زندگی زیبا کن و رنگ بخش زندگی. اما این فکر، خود را دیوار به دیوار واقعیت رسانده از آن بالارفته و در پشت بام رئال پرچم خود را برمی افرازد و امکان سنجه های زندگی از بین می‌رود. دیگر قیاس، امکان ندارد و همه به دنیای فرا واقعی حواله میشود. این جستار را با بیان واقعه ای و پرسشی پایان میدهم:

انتحاریون عراق، وقتی میخواستند خود را منفجر کنند حتی قاشق غذاخوری که قرار بود در بهشت با آن غذا بخورند را با خود همراه میبرند. به نظر شما آیا نگاه و اندیشه داعشی، انتحاری شباهتی به این نوع تفکر انتزاعی و غلبه بر اندیشه واقعی دهید.

پی نوشت:

وقتی که داشتم به این جستار می اندیشید و آن را پس و پیش میکردم در حسینه پایین ساختمان ما در حالیکه عده اندکی درون حسینه مشغول بودند باند های تا شعاع ده ها متر،صوت عزاداری آنها را با شدت فراوان پخش می‌کرد

آنها برای حضرت رقیه که در ۱۴۰۰ سال پیش داستانی داشت عزادار بودند.

لازم به ذکر است که طبق گفته مرحوم مطهری در کتاب حماسه حسینی فردی به نام حضرت رقیه وجود خارجی در تاریخ ندارد.

وقتی فلسفه انتزاعی که می‌توانست شاعرانه و هنری باشد به زندگی واقعی بچسبد و از آن بالا برود اینگونه هستی قربانی نیستی میشود.

https://t.me/parrchenan