چهارشنبه ساعت 5 از سمت ترمینال شرق عازم گزنک در جاده هراز به قصد دماوند شدیم.
این برنامه را زیاد تبلیغاتی برایش انجام ندادیم تا گروه جمع و جور تری برای صعود بدست آید.
تا به حال هیچ یک از ما از این مسیر قله را صعود نکرده بودیم.
ماشین از رو بروی پلور گذشت. (مسیر نورمال صعود به قله از این منطقه می باشد)
و ماشین رو به پایین شتاب گرفت.
نزدیک به 24 کیلومتر بعد از پلور روستاهای گزنه و گزانه بود. دقیقاً بعد از آب گرم لاریجان.
باورم نمی شد ما این قدر ارتفاع کم کرده باشیم و باید این مقدار را با پای پیاده به بالا حرکت کنیم.
تازه فهمیدیم که طولانی ترین مسیر صعود همین جبهه، یعنی مسیر شمال شرقی می باشد.
شب را در جوار امامزاده روستا خوابیدیم.تقریباً بدون هیچ صحبت و چانه زدنی اتاق مخصوص زائران امامزاده را مردمان خونگرم روستا به ما دادند. فرم روستا بسیار جالب است. روستا به طور عمودی و رو به بالا گسترش پیدا کرده و شیب تندی دارد.
صبح ساعت 5:50 دقیقه روستا را ترک کردیم.
ابتدا از روی رودخانه که بر گرفته از یخچال بزرگ یخار است و پل ساده آن به سمت راست رودخانه رفتیم( حتماً باید به سمت راست رودخانه رفت).
در مسیر پاکوب و در کنار درختان گردو در حرکت هستیم و کم کم از آنها و رودخانه فاصله می گیریم.
در ساعت 9:45 به چشمه پهن می رسیم . البته این چشمه که در کنارش مردم چادر نشین نیز زندگی می کنند.برای شب مانی مناسب است و اگر هدف جانپناه باشد نیازی نیست راه را کج کرده و به سمت آن رفت.چشمه پهن دقیقاً 50-60 متر بالای درختانی است که گرد وار کاشته شده اند و از نشانه های آن است که در چشمه پهن هم درختانی کاشته شده است.پس از 15 دقیقه استراحت. به سمت مسر پاکوب بازگشته و 50 دقیقه بعد به چشمه دیگری می رسیم.( این آب برای افرادی که یکروزه قصد جانپناه را دارند در جای خوبی واقعه شده است و دیگر نیازی نیست که در چشمه پهن توقف کنند).
در واقع می توان گفت زیبا ترین مسیر صعود به قله، جبهه شمال شرقی دماوند است که هم رودخانه و هم گیاه و چشمه دارد. حتی تا ارتفاع 4000 متری چشمه وجود دارد.
در آنجا آب برداشته و تا ساعت 15:45 که به ابتدای یال قله منار برسیم راه می رویم.( حتماً باید از مسیر روی یال حرکت کرد و با شن اسکی های فرود درگیر نشد.در آنجا ناهار را می خوریم و ساعت 14:00 به سمت منار و یال اصلی قله حرکت می کنییم.
مسیر شیب تندی دارد.اما گون های تازه سبز شده شقایق های هنوز شاداب مانده و گلهای کاکوتی و بوی مست کننده ی آن ها راه را بر ما آسان جلوه می دهد.
در ساعت 3:35 دقیقه به آخرین چشمه که آب کمی دارد یعنی چشمه شیر فتان می رسیم.
قمقمه ها را دوباره پر آب می کنیم و در زیر شیب سنگین منار ( این قسمت تراورسی است و دقیقاً از بالای جایی که از پایین سفید رنگ به نظر می رسد می گذرد) حرکت می کنیم.
در ساعت 18:00 بر روی یال قرار می گیریم . نفس هایمان را منار گرفته است و بعضی از دوستان را ارتفاع اذیت می کند.
یال را ادامه می دهیم تا در ساعت 19:40 دقیقه به جانپاه تخت فریدون می رسیم. این جانپاه را در سال 1355 دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران به یاد و خاطر دو تن از دوستان از دست رفته خودشان بنا کرده اند. یادشان گرامی و روحشان شاد.
در کنار جانپاه یک برفچال قرار دارد که در مسیر ناندل می باشد و از زیر آن برف آب نسبتاً تمیز و گوارایی خارج می شود که می توان از آنجا آب برداشت.
نزدیک به 14 ساعت از حرکت اول صبحمان می گذشت که از این ساعت نزدیک 11 ساعت آن مفید راه رفته بودیم.
سوپ و نیمرو ، قوتو گرم و چای کمی سرحالمان آورد. 4 تن از دوستان در جانپاه خوابیدن و من و مرتضی بیرون چادر زدیم.
ساعت 9:30 خوابیدیم. ساعت 10:40 دقیقه بود که با فریاد ممد که مرا صدا می زد از خواب بیدار شدم.ممد و رضا هم آمده بودند. برایشان جا درست کرده و چون کیسه ممد مناسب نبود او در چادر خوابید و من و رضا در بیرون و زیر نور بسیار دل انگیز و نقره فام ماه خوابیدیم.
شب باد سردی می وزید ولی چون کنارهها را با سنگ محصور کردم زیاد اذیت نشدیم.
صبح ساعت 5 بیدار و محیای صعود شدیم. بسیاری از دوستان از آمدن به قله انصراف دادند و من و ممد و سجاد خورشید ساعت 6:30 با کوله سنگین عازم دماوند شدیم.
هوا عالی بود و پاکوب مسیر گرده ای قله را نشان میداد. یخچال عظیم یخار در کنارمان خودنمایی می کرد و تا به آخر که به بام برفی برسد با ما بود یا بهتر است بگویم که ما با او بودیم.
در ارتفاع 5400 دختر و پسری از تیم نوشهر به پایین میآمدند. دخترک گریان بود و از سرپرست برنامه شان می نالید که به علت خواب آلود شدنش اجازه صعود به او نداده است. آمدم به او روحیه بدهم که دیدم بغض و گریه دخترک صدای مرا هم بغض آلود کرده. عجیب دلم سوخت.ممد هم همچون من شده بود. مسخره مان نکنید. در آن ارتفاع انسان طبیعی نیست. بخصوص ببنید که شخصی چگونه نتوانسته است به محبوب و آرزوی خود برسد. در او هم اثر می کند.
هوا اکثراً ابری بود و کمی سرد. اما در مجموع ایده آل .نزدیک قله بودم که موبایلم موسیقی جدید و تازه خ.س و خاشا.ک را خواند. ساعت 1:05 بر بلندای بام وطن بودیم. آهنگ تاثیر خود را گذاشته بود پس هر چه فریاد داشتم با صدای بغض آلود نام شهدای تازه وطن را بر زبانم مطهر کردم و بلند ترین فریاد ا.. اکبرم را سر دادم.
۰معمولاْ گفته می شود کوهنوردان در قله به دلیل فشار هوا زیاد فریاد نکنند تا دچار سردرد نشوند)به راستی که آنان هر یک دماوندی شدند. صعودمان را تقدیم شهدا ی ایران اکنونمان کردیم و نیم ساعاتی در قله ماندیم.
به یاد تمام دوستانی که آرزوی صعود دارند هورایی کشیدیم و نام هر کدام که ذهنمان یاری می کرد را بردیم.صعودمان نزدیک ۶.۵ ساعت طول کشیده بود.ساعت 1.5 از جبهه جنوبی و به خاطر شن اسکی آن به پایین حرکت کردیم. ساعت 4:00 بارگاه بودیم.
دیگر رمقی نمانده بود. ناهار خورده و گلویی تازه کردیم و یکساعتی استراحت کردیم.ساعت 5 به سمت گوسفند سرا حرکت کردیم و ساعت 7 آنجا بودیم. مسیر جنوبی به راستی شلوغ است و می توان نام اتوبان را بر آن نهاد .منتظر ماندیم تا نیسان پر شود و در آخر نفری 5000 تومان گرفت تا ما را تا پلور ببرد.
شب ساعت ۱۲ به تهران رسیدم و چراغانی های خیابانها نشان می داد نیمه شعبان است.
خوشحالم که در این روزها و شبهای تهران حضور نداشتم. خیلی

چنار کهن

عشق و کین

و خدا همانگونه که باید باشد

زیر سایه خدا

نگاهم

وطن سالهای دور و نزدیک